📷Part 36📷

113 34 4
                                    

_75 درصد آب،23 درصد کر بو....کر بو؟آه نه کربوهیدرات...کر بو چی بود این وسط؟دیگه....1 درصد پروتئین،پتاسیم،ویتامین ث،منگنز،فیبر و یکمم چربی!

جنی که داشت همراه لیسا از پشت مبل رد میشد،با شنیدن حرفای بکهیون با گیجی بهش نگاه کرد و گفت:«چت شده؟شیمیدان شدی من خبر ندارم؟»

بکهیون سریع سرش رو سمت جنی چرخوند و گفت:«نه داشتم مواد تشکیل دهنده موز رو میخوندم»

_چیز قحط بود مواد تشکیل دهنده موز رو میخوندی؟

جنی با تاسف به بکهیون نگاه کرد و بعد سریع ادامه داد:«حالا اصلاً برای چی مواد تشکیل دهنده موز رو میخوندی؟»

بکهیون آهی کشید و با حالتی که مخصوص فیلسوفای متفکر بود،گفت:«هیچی داشتم فکر میکردم هر چی از یه چیزی ساخته شده و یه منبع و یه دلیلی داره و احساساتم به خاطر یه سری دلایل به وجود میان.سر همین قانون علیت و چیزایی مثل علت و معلول به وجود اومده پس....پس به خاطر چی من از چانیول خوشم اومده؟»

جنی با گیجی به بکهیون خیره شد.هنوز ربط احساسات رو با مواد تشکیل دهنده موز درک نمیکرد اما در جواب سوال آخر بکهیون سریع گفت:«چون جذابه.مثل خودت خل وضعه.هم دیگه رو به اسم خدایان یونانی صدا میکنین.از سبجق خوشتون میاد و خودتون رو نابغه میدونین و بی نهایت به هم شباهت دارین!»

بکهیون سرش رو کج کرد و با کنجکاوی گفت:«مگه نباید طبق قانون عشق،قطبای مخالف به هم دیگه جذب بشن؟»

این دفعه کسی که صحبت کرد لیسایی بود که بالاخره سرش رو از گوشیش بیرون آورده بود و نگاهش رو به بکهیون داده بود.

_اول از همه اینکه اون قانون جذب آهن ربا و اینجور چیزاست نه قانون عشق.دوم اینکه نه خیرم عاشق بشی عاشق شدی دیگه ربطی به شباهت و این جور چیزا نداره. بعدشم شما هم دقیقا کپی هم که نیستین.یه سری تفاوت ها و اختلاف ها و از این جور چیزا دارین و یه سری تضاد هم با هم دارین.ولی چون شباهت هاتون بیشتره اون تضاد ها باعث نمیشه بعدا وقتی تو رابطه رفتین خیلی جنگ و دعوا داشته باشین.

بکهیون یکم به حرفای لیسا فکر کرد و بعد گفت:«ولی دلایلت کافی نیست لیسا نونا! به عنوان یه کارشناس و متخصص سبجق نمیتونم حرفت رو قبول کنم.من قبلا هم خیلی های دیگه رو دیدم که شبیه من بودن پس چرا عاشق اونا نشدم؟»

جنی به خاطر اعتراف یدفعه ای بکهیون میخواست چیزی بگه ولی دوست دخترش که خیلی خوب میشناختش،جلوش رو گرفت و گفت:«همیشه استثنا وجود داره لابد نیمه گمشده تو هم چانیول بوده.حالا چی میکنی؟»

بکهیون از رو مبل بلند شد و همونطور که لباسش رو درست میکرد گفت:«فعلا هیچی.الان میرم پیش کای ذوق مرگ عزیزمون.مرسی نونا»

"کای ذوق مرگ" لقبی بود که بکهیون بعد از اون ماجرای فوق العاده سورپرایز کننده اعتراف سهون،به کای داده بود.

Kak Block(EXO_sekai)[Full]Where stories live. Discover now