📷Part 53📷

77 29 2
                                    

-🎶🎵 چک 🎶🎵 چک 🎶

همراه با تموم شدن صدای چکه کردن قطرات سِرُم،پلک هاش رو از هم فاصله داد و سمت بیبی کیوتش چرخید.بیبی کیوتی که داشت با دقت سرم رو از دستش جدا میکرد و با پنبه الکلی،زخمش رو فشار میداد.

به خاطر تمرکز بالاش،اخم ریزی کرده بود و زبونش رو از گوشه ی دهنش بیرون آورده بود.حالتش انقدر بامزه بود که سهون دلش میخواست همون لحظه بکشتش تو تخت و...

_غررررر 🎶

شنیدن صدای کار کردن شکمش،قبل از اینکه فکرهای دیگه ای به سرش بزنه متوقفش کرد و باعث شد اخم غلیظی بکنه.

دستش رو آروم روی شکمش گذاشت و بعد 10 دقیقه،بالاخره داروها اثر کردن و حالش بهتر شد.

با احساس آرامش دوباره،نفسش رو آه مانند بیرون داد و گفت:«شیوون هیونگ واقعا دکتر خیلی خوبیه....حالم خیلی بهتر شد...»و رو به کای که حالا کنارش روی صندلی نزدیک تخت نشسته بود،ادامه داد:«...هم بکهیون و هم چانیول رفتن؟»

کای بعد اینکه پارچ آب رو روی تخت کنار سهون گذاشت،با لبخند به سهون خیره شد و جواب داد:«آره.چانیول اول رفت شیوون هیونگ رو رسوند بعد برگشت دنبال بکهیون که برن شام خونه ی مامان بابای چانیول و با خونواده اش آشنا شه!»

سهون هومی کشید و بعد یدفعه گیج شد.اون جور که چانیول گفته بود،اون دو نفر همین دیشب برای اولین بار سکس کرده بودن و با اینکه خونه اش رو با متل عشق اشتباه گرفته بودن،اون لحظه فکر دیگه ای ذهن سهون رو درگیر کرده بود.

"چرا مثل این میمونه که با سکسشون برنامه دارن یه جوری مامان چانیول رو برای رابطه ی چانیول آماده کنن و مثل رمان های کلیشه ای،به مامان چانیول بگن که باید مسئولیت کاری که با بکهیون کرده رو قبول کنه؟....امیدوارم هنوز اون قدری عقل براشون مونده باشه که خودشون رو با یه کاپل استریت اشتباه نگیرن و بکهیون نگه که حامله است...نه!نه!حتی تصورشم وحشتناکه!این فقط یه دعوت شام ساده است!...احتمالا؟"

سهون که به خاطر افکارش گیج شده بود،پوفی کشید و چشم هاش رو بست.سرش رو روی بالشت نرم گذاشت و با احساس گرماش،دوباره نیم خیز شد.با دستش بالشت رو پشت و رو کرد و دوباره دراز کشید.حس خنکی اون طرف بالشت باعث شد لبخند ریزی بزنه و چشم هاش رو باز کنه.

همین که کای شروع به نوازش سرش کرد،نگاهش رو به تیله های براق دوست پسرش دوخت و با کنجکاوی گفت:«مامان و بابای بکهیون خبر دارن که گیه؟بابای چانیول میدونه و مامانشم با اینکه میدونه،ولی خیلی به روی خودش نمیاره و همچنان بهش دختر معرفی میکنه...البته با توجه به شخصیتش اگه مطمئن بشه چانیول واقعا عاشق یه نفره،بیخیال جنسیت طرف و آرزوی مامان بزرگ شدن خودش میشه اما هیچ نظری در مورد خونواده ی بکهیون ندارم...»بعد انگار که تازه متوجه شده باشه،با گیجی ادامه داد:«...حالا که بهش فکر میکنم...بکهیون هیچ وقت در مورد خونواده اش حرفی نزده...مشکل خونوادگی داره؟»

Kak Block(EXO_sekai)[Full]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang