ییبو کلافه بود. چنگی به موهایش زد و دوباره به صفحۀ گوشی تلفنش خیره شد. تیم امداد از سمت جینجو به مانع خورده بودند و قرار بود مسیر را کاملاً دور زده و از سمت ماکائو یعنی جایی که او آنجا حضور داشت خودشان را برسانند و این به معنی حداقل 3 ساعت زمان انتظار تا رسیدن تیم امداد بود. جان در تاریکی و قطعاً سرمای تونل باید سه ساعت دیگر فقط منتظر رسیدن خبر نیروی امداد می ماند.
به تونل برگشت. چطور این را به آن مرد محبوس می گفت؟
-: جان؟
-: فکر کردم رفتی.
-: نه... کجا می خوام برم؟!
-: مثلا خونتون جای خوبی به نظر میاد
-: تا از اینجا بیرونت بیارن صبر می کنم.
-: اوووو... خیلی بامرامی! خب راستش هنوز که خبری نیست. هیچ صدایی نمیاد. فکر کنم تصمیم گرفتن یه چرتی بزنن بعد یه دستی بجنبونن.
-:خب... خب... در واقع... ظاهراً از اونطرف میزان خسارت خیلی شدیدتر بوده و نتونستن مسیر رو از اون سمت باز کنن.
-: اوهوم.
ییبو متعجب شد. چطور یک نفر در مورد به مسدودیت خوردن تیم امدادی که برای او آمده بودند اینطور خونسرد برخورد می کرد؟
-: خب قراره از اینور بیان.
-: اوهوم
-: حالت خوبه؟
-: ممنون تو چطوری؟
ییبو کلافه شد: متوجه حرفم شدی؟... تیم امداد قراره از این سمت بیان.
-: آره فهمیدم. باید بیشتر صبر کنم. یعنی شام هم قرار نیست توی خونه بخورم. چون از سمت تو اگه بخوان باز کنن یعنی کل مسیر اومده رو باید برگردم و تقریباً 3 ساعت رانندگی کنم تا برسم به بزرگراهی که لازم دارم.
-: ترسناک نیست؟
-: چی؟ منتظر بودن؟
-: خب... در واقع... خب... نمی دونم...
-: منتظر بودن سخته ییبو... اوووومممم... ترسناک هم... آره هست... اما قرار نیست طولانی باشه که. وقتی می دونی قراره یه چیزی تموم بشه، انتظار راحتتره.
-: انتظار اصلاً راحت نیست.
-: من با مجرمینی سر و کار دارم که انتظار براشون یعنی فاصله تا چوبۀ دار.
ییبو آب دهانش را نگران و مضطرب فرو داد وجان اضافه کرد: خب بعضی از اونا واقعاً اعدام نمی شن و منتظرن که ما وکیلها براشون یه راه فرار پیدا کنیم. توی یه همچین مواردی انتظار واقعا سخته. آخه تهش مشخص نیست. اون مجرم همش درگیر اضطرابه که ما کاری براش می تونیم بکنیم یا نه. بخصوص موکلین من که اونقدر پولدار نیستن که یه وکیل گرون قیمت بگیرن که براشون باج و رشوه بده و باید با همین وکلای تسخیری سر کنن.
YOU ARE READING
Tunnel
Adventureبعضی وقتها باید یه جا آروم گرفت و به زندگی پرشتابمون نگاه کرد. گاهی لذت زندگی فقط توی مکالمات زیادی ساده و بی هیجانه بعضی وقتها شیرینترین خاطرات آدم توی عجیبترین و شاید پر استرسترین لحظات زندگیش ساخته می شه. بعضی وقتها دنیا خیییییلی ساده است. مکالما...