Part 11- مبارزه

253 54 414
                                    

پنگ کتی را به سمتش گرفت و گفت: بپوش. هوای بیرون خیلی سرده.

ییبو بی حرف فقط اطاعت کرد. اما وقتی سرمای استخوان سوز زمستانی با باز شدن در شیشه‌ای ساختمان به صورتش خورد حس کرد این کت خیلی کم است.

پنگ او را به سمت ماشین هدایت کرد: می‌ریم هتل تا بتونی دوش بگیری. ساک لباسی که مادرت فرستاده توی ماشینه. از تلفن همونجا باهاشون تماس بگیر که آروم بشن. به سختی راضیشون کردم که تا این شهر نیان.

ییبو به اتومبیل پنگ نگاه کرد. حالا در نور روز می فهمید منظور جان از اسب تازی چیست. برای نشستن در آن ماشین گران قیمت تردید کرد: لباسهام خیلی کثیفه.

پنگ کیفش را روی صندلی عقب انداخت و با لبخند گفت: نه به کثیفی سه روز پیش که توش خوابیدی... اهمیت نده. نهایتش یه دور می‌ره کارواش تمیز می‌شه. من موندم اون موهای پر خاک و گل و عرق چهار روزه رو تو می‌خوای چطوری تو حموم بشوری.

مهربان و دوستانه گفت طوریکه ییبو کوچکترین خجالتی بابتش نکشید. پنگ صمیمانه و حمایتگرانه رفتار می‌کرد مثل تمام سه روز قبل. طوریکه انگار عزیز کرده سالها دوستی با اوست. با اینحال حرفش باعث شد ییبو موهایش را لمس کند. به مانند ساقه های نازک درخت در پاییز خشک و شکننده بودند. اما خودش از بوی تنش بیشتر معذب بود و به همین دلیل به محض نشستن در اسب تازی پنگ، شیشه را پایین داد تا بوی تنش در هوا آزار دهنده نباشد. پنگ غرغر کرد: احمق‌ها سه روز تو رو توی این وضعیت نگه داشتن... پدرشون در اومده است... شک نکن دهنشونو صاف می‌کنم

و بعد دوباره شیشه‌ها را بالا داد: هوا سرده. مریض می‌شی.

سه روز در بازداشت اداره ای که اصلا نمی‌دانست چیست قرار داشت. تنها. هیچکدام از همکارانش که در پروژه با آنها کار می‌کرد آنجا حضور نداشتند. پنگ به او اطلاع داده بود که دیگران یا به قید وثیقه‌های بشدت سنگین آزاد شده یا بدون محاکمه به زندان موقت فرستاده شده بودند. موضوع مخدوش بودن اطلاعات نقشه تونل شون تسه، قدمتی بیش از سی سال داشت و هیچکدام از افراد قرار نبود پایشان گیر باشد، اما به قول جان وقتی مسئله به گردن خود دولت می‌افتد، همیشه یک قربانی لازم است و همکارانی که گوشه‌ای تقصیر داشتند، قرار بود قربانی های این امر شوند. اما ظاهراً ییبو از مهلکه گریخته بود و مهندس جوان شک نداشت اگر ممارستهای شدید کسی مثل پنگ نبود، وانگ ییبو بهترین گزینه برای قربانی شدن بود. اما نهایت سختی‌ای که به او تحمیل شده بود همین سه روز دور از حمام ماندن و اقامت در بازداشتگاه بود.

هتلی که پنگ او را بدان برد، هتل گران قیمتی بنظر می‌رسید. اما وقتی برای ماندن در آن نداشتند. زیرا پنگ بعد از استحمام ییبو و پوشیدن لباسهایی که مادرش با وسواس آنها را در یک چمدان قرار داده بود، به سمت بیمارستان هتل را ترک کردند

TunnelWhere stories live. Discover now