صدای الارم گوشی باعث شد از خواب بپرد. برای ثانیه هایی گیج از محیط غیرراحتی که در آن بود به تاریکی اطراف زل زد تا بالاخره متوجه شد در یک اتومبیل خوابیده است و بعد اتفاقات را به یاد آورد. نفس عمیقی کشید تا آرامش را به خودش بازگرداند. خواب بدی دیده بود. اما خوشبختانه به یاد نمی آورد چه خوابی دیده. هنوز در تک و تای بیدار شدن بود که ارگانهای درونی بدنش به او هشدار دادند تا هر چه زودتر به خروج سم از بدنش اقدام کند. لذا فوری از ماشین پایین پرید و در جنگل تاریک خودش را گم و گور کرد.
وقتی دوباره به سمت ماشین می آمد پنگ را دید که کنار در ایستاده و چند کاغذ را با نور گوشی اش بررسی می کند. نزدیکتر که رسید پنگ سرش را بالا آورد. به لطف نور گوشی موبایل توانست لبخندش را ببیند: سلام مهندس وانگ! خوب خوابیدین؟
-: اوهوم.
پنگ لبخندش را پهنتر کرد: قابلی نداشت.
ییبو از اینکه تشکر نکرده خجالت کشید اما پنگ به او فرصتی نداد و گفت: بیاین اینجا مهندس وانگ. باید این کاغذها رو امضا کنین.
اخم به پیشانی ییبو نشست و غیرارادی کاغذهایی که پنگ به سمتش گرفته بود را نگاه کرد. پنگ روی پوشه یک گیرۀ نوری نصب کرده بود و درنتیجه به راحتی توانست سربرگ کاغذها را بخواند و این باعث شد اخمش غلیظتر شود.
-: چرا باید اینو امضا کنم؟
پنگ نفس عمیقی کشید و گفت: جان گفته.
دست به سینه زد: به چه دلیلی همچین حرفی زده؟
پنگ اطرافش را نگاهی انداخت و با آنکه مطمئن شد کسی نیست اما بازوی ییبو را گرفت و از جمعیتی که چند متری ماشین بودند دورتر کرد و با صدایی آرامتر از قبل گفت: موضوع سناتور رو که بهتون گفتم. احتمال اینکه هر کاری انجام بدن هست.
و بعد در تاریکی به چشمان ییبو زل زد: یکیش شکایت از شما.
ییبو می دانست راه در نهایت به شکایت از او ختم می شود اما اینکه سناتور بخواهد از او شکایت کند به مذاقش خوش نیامد.
-: چرا اون؟
-: سناتور روی جان حساسیت خاصی داره. مطمئناً تا همین الان از تمام افرادی که توی این حادثه حتی روزی از کنار تونل رد شدن هم اقامه دعوا کرده. برای همین جان بهم گفت قبل از هر چیزی فرمهای وکالت رو بدم امضا کنید که توی مراحل قانونی بتونیم...
محکم و قاطع گفت: نه.
پنگ متحیر پرسید: یعنی چی نه؟
خواست برود که پنگ بازویش را گرفت و او را نگه داشت: آقای وانگ!
ییبو به سمت پنگ چرخید: اگه قراره از من شکایت بشه، بذارین بشه... خودم بلدم وکیل بگیرم. این احمقانه ترین ایدۀ ممکنه است که قربانی بخواد وکیل متهم باشه.
YOU ARE READING
Tunnel
Adventureبعضی وقتها باید یه جا آروم گرفت و به زندگی پرشتابمون نگاه کرد. گاهی لذت زندگی فقط توی مکالمات زیادی ساده و بی هیجانه بعضی وقتها شیرینترین خاطرات آدم توی عجیبترین و شاید پر استرسترین لحظات زندگیش ساخته می شه. بعضی وقتها دنیا خیییییلی ساده است. مکالما...