6:45 صبح، هوسوک چهارمین نفری بود که بیدار شد.
آلارم رو خاموش کرد، به سختی خودش رو از بین دستهای نامجون بیرون کشید و روی تخت نشست. با چشمهای بسته سعی کرد روی پاهاش بایسته و خودش رو بابت آلارمی که اون روز گذاشته بود لعنت کرد.
چرا دقیقا شب گذشته رو تا دیروقت بیدار مونده بود وقتی که اونروز صبح به اون زودی باید به آموزشگاه میرفت؟ اون نیاز داشت حداقل چهار ساعت دیگه رو هم بخوابه.
چند دقیقهی بعد، هوسوک با صورت شسته شده و چشمهای خمار قهوهساز رو روشن کرده بود و به بهمریختگیهای آشپزخونه نگاه میکرد. لعنتی...اونا حتی فرصت نکرده بودن آشپزخونه رو مرتب کنن.
اخیرا نامجون تصمیم گرفته بود تمام توانش رو توی هر موقعیتی بکار بگیره تا هوسوک رو توی اجرای توافقشون درمورد داشتن رابطه فقط توی آخر هفتهها شکست بده و هوسوک شدیدا در مقابل اون باخته بود.
کاسهی فلزی روی جزیره رو برداشت تا توی سینک بذاره و آهی از درد کمرش کشید. اصلا میتونست تا آموزشگاه رانندگی کنه؟ شاید باید تاکسی میگرفت.
6:55 صبح، نامجون بالاخره خودش رو راضی کرد تا از تخت بیرون بیاد. به محض بیرون رفتن هوسوک از تخت خوابش بهم خورده بود و راه دیگهای جز بیدار شدن نداشت.
به همین ترتیب، نامجون پنجمین نفری بود که بیدار شد.
لیوان قهوهی اضافهای که هوسوک با یک پیشبینی درست از بیدار شدنش درست کرده بود رو گرفت، با بوسهی کوتاهی بدون حرف تشکر کرد و با صورت شسته نشده و چشمهای پف کرده رفت تا روی یکی از صندلیهای پشت میز بشینه.
حین سر کشیدن مایع گرم داخل لیوان پارتنرش، هوسوک رو تماشا کرد که مثل همیشه قبل از نشستنش پشت میز صبحانه برای کشیدن پردهها میره.
+میخوای بری آموزشگاه؟
-بومی ازم خواست یه سر بزنم و...اوه. فکر نکنم بتونم برم.
+چرا؟
-داره برف میاد."داره برف میاد؟!"
7:01 صبح، سومین نفری که -درواقع یک ساعت قبلتر- بیدار شده بود جلوی در خروجی استارباکس خشکش زد. اون به سختی صبح به اون زودی بیدار شده بود تا بتونه سروقت به ملاقات اهنگساز برسه، اما اون دیگه چی بود؟!
+آههه واقعا! برف لعنتی!
جونگکوک کلافه داد زد و پاکت استارباکس بیشتر از قبل بین انگشتهاش مچاله شد. گندش بزنن، اون به موقع نمیرسید!
7:20 صبح، جیمین دومین نفری بود که بیدار بود.
پشت میز ناهارخوری کوچیک اتاق هتل نشسته بود و به منظرهی برفی بیرون پنجره خیره شده بود. بعد از یه چرت چند ساعته روی کاناپه با نور افتاب از خواب پریده بود و حتی حوصلهی فرار از اتاق هتل رو هم نداشت.
YOU ARE READING
couch
Fanfiction-انگار برای همیشه توی این خواب گیر افتادم... تو بازم لختی. +صبر کن، من توی خوابهات لختم؟! Couple:Yoonjin, Nαmseok Genres:Comedч, slice of life, romαnce, smut, fluff خلاصه: ده سال رابطهی دوست و هم خونه بودن اونها نمیتونست این حقیقت که رپر به عنوان...