+دایی جونم گیرههای لیموییمو دیدی؟ بخاطر تو زدمشون!
"چاپلوس بدبخت"
به زبون نیاوردن، اما رپر و اهنگساز هردو بهش فکر کرده بودن. هنوز نیم ساعت از ملاقاتشون نگذشته بود و میونگبین رفتارهای همیشگیاش رو شروع کرده بود.
+تقریبا هرروز درمورد اینکه دلش براتون تنگ شده غر میزد.
داوون با لبخند پررنگی گفت، درحالی که با خم شدن کوتاهی بابت پر کردن لیوانش از سوکجین تشکر میکرد. اونها برای ملاقات و البته صبحانه به رستوران سنتیای اومده بودن که تهیونگ پیدا کرده بود. هرچند که حالا اشتهای رپر با شنیدن تنها جملهی میونگبین که خطاب به اون گفته شده بود یعنی "اوه! اجوشی از اخرین بار خیلی زشتتر شدی!" به کلی کور شده بود.
و البته که این بدترین اتفاق اون روز نبود. دقیقا لحظهای که تونسته بود دوست پسرش رو برای یه سکس صبحگاهی راضی کنه، در سوئیتشون توسط جانگ هوسوک، کاک بلاک* اختصاصی اونها کوبیده شده و شانسش رو از دست داده بود. به طور کلی به نظر میرسید که اون روز، هوسوک و خانوادهاش بزرگترین دشمنهای یونگی بودن.
سوکجین حتی به طور واضح به همه گوشزد کرده بود که جلوی خانم و اقای متاهل حرفی از رابطهی اون و یونگی نزنن و با اینکه این مسئلهی بزرگی نبود، اما به شدت روی اعصاب رپر تاثیر گذاشته بود. اینطور نبود که بخواد همه جا مسائل خصوصی رو باز کنه، فقط نمیفهمید چرا اونها نمیتونستن درمورد رابطهاشون روراست باشن.
+اجوشی، برو اونطرف.
با صدای میونگبین نگاهش رو از تلفن همراهش گرفت و با بستن جیمیلش، به اون شیطان کوچیک نگاه کرد که چطور تلاش میکرد بین اون و نویسنده جا بگیره. دیگران هنوزهم مشغول حرف زدن درمورد مرکز تفریحیای که داوون توی راه دیده بود بودن و یونگی فقط به این فکر کرد که ایا هل دادن میونگبین ممکنه توجه اونهارو جلب کنه یا نه.
دختربچه اخم پررنگی کرد. با حرص به مرد مو مشکی که با برگردوندن سرش اون رو نادیده گرفته بود نگاه کرد و بعد با کنار زدن دست نویسنده، داخل اغوش اون نشست. سوکجین با لبخند پررنگی دختر بچه رو در اغوش گرفت و بدون جدا شدن از بحث با بوسیدن سر میونگبین موهای اون رو نوازش کرد و رپر میتونست اون نیشخند پلید رو روی صورت دختر ببینه، زمانی که به راحتی بین دستهای نویسنده لم میداد و از نوازشهای اون روی موهاش لذت میبرد.
اون میتونست سوکجین باشه که توی اغوش یونگی جا میگیره، فقط اگه نویسنده انتخاب میکرد که رابطهاشون رو از خانم و اقای متاهل پنهان نکنه. حتی اگر این کاری نبود که اونها معمولا انجام میدادن، یونگی نمیتونست از کلافه شدنش جلوگیری کنه. میونگبین سرش رو برگردوند تا با بالا اوردن دستهای کوچیکش با صورت نویسنده ور بره و رپر بیحوصله به قاشق داخل ظرفش چنگ زد. هر حرکت اون بچه به طور غیرعادیای روی اعصابش میرفت و فکر اینکه قرار بود تا چند روز آینده به طور مداوم اون رو ببینه، به هیچوجه خوشایند نبود.
ESTÁS LEYENDO
couch
Fanfic-انگار برای همیشه توی این خواب گیر افتادم... تو بازم لختی. +صبر کن، من توی خوابهات لختم؟! Couple:Yoonjin, Nαmseok Genres:Comedч, slice of life, romαnce, smut, fluff خلاصه: ده سال رابطهی دوست و هم خونه بودن اونها نمیتونست این حقیقت که رپر به عنوان...