3-قلمرو دوم:قلمرو ومپایر ها
قلمرو ومپایر ها در کنار جادوگران قرار داشت آن دو قلمرو با رود باریکی به عرض سه و نیم متر از هم جدا میشد هر چند که عرضش کم بود ولی عمق او هزار متر بود و به محض اینکه یک قدم بر میداشتی به درون آب فرو میرفتی دلیل اینکار بخاطر رفت آمد نکردن مردمان دو قلمرو بود.قلمرو ومپایر ها شکل دندان نیش ، سه گوش یا همان مثلثی شکل بود ... دور بر قلمرو با رود کم عمقی به جز تیکه ای که به قلمرو جادوگران وصل میشود محاصره شده بود قلمرو ومپایر ها کمی از قلمرو جادوگران کوچک تر بود بعد از اینکه رود ها را رد کنی به جنگل درختانی میرسی که قدشان به آسمان میرود و مه فوق العاده زیادی که انگار در ابر هایی جنگل را در بر میگیرد آن جنگل ها ممنوع بودند و کسی تا به حال جرات این را نداشته که سمت آنها برود!..بعد از اینکه کمی از جنگل دور شوی به جاده خاکی میرسی که درختان کوتاه
و بلندی دارد و مه ای دیگر در کار نیست و قارچ ها و تمشک های قرمز و آبداری دارد که برای ومپایر های کوچولو که زیر هفت سال هستند و هنوز دندون نیششان در نیامده است همچنین بزرگ ها هم میخوردند اما اکثر گوشت خوار بودند ... و اینکه همیشه در قلمرو ومپایر ها شب و مهتاب بود به دلیل اینکه خورشید و نور ومپایر هارا اذیت میکند ... ادامه*بعد آن مسیر به شهری میرسی که دورش از خانه های چوبی پر شده که مردمانی میخواستند دور از حیا و هوی شهر باشند به آنجا پناه آورده اند ....در میان شهر بازار های زیادی بود که اکثرا پارچه و بزازی و ....بود .چونکه مردمان آنجا خیلی به داشتن لباس های متنوعه اهمیت میدادند و الگو آنها بر این بود که لباس شأن و شخصیت و جایگاه طرف را مشخص میکنند از آنجایی که سنگ عشق پیش ومپایر ها بود آنها خیلی سریع کسی را به خود جذب میکردند با جذبه ای که در چشم آنهاست طرف مقابل را به خود برای شکار خون به خود جذب میکنند یا شاید هم برای عاشقی ؟! قصر پادشاه ومپایر ها در بالاترین نقطه شهر قرار داشت تا پادشاه بتواند به همه شهروندان دسترسی داشته باشد قصر کاخ سه گوشی بود که یک گوش به سمت جلو بود و آن نقطه ب دلیل داشتن دروازه تخت بود از دیواره های بیرونی قصر گل میخک از بالا به پایین آویزون بود و زنجیر های قرمز به دور آن پیچیده بود.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
پرنس دیوونه
Боевик....بعد چند پیک وضعیت مشخص شده:«هان: ظرفیت کم,لینو :گربه کم تر از سنجاب».....