2-سال ها سال گذشت و آن سه برادر با تیکه سنگ هایی که داشتند سرزمین را به سه بخش اصلی تقسیم کردند ...دره بیری موتیا از هم گسسته شد...مردمان به انتخاب وارد هر یک از سه قلمرو میشدند تبدیل به تنبیه پادشاه و حکمران آن منطقه میشدند ...سه قلمرو به سه شکل متفاوت بعد از جدا شدن در آمدن ...اولین قلمرو :قلمرو جادوگران
قلمرو جادوگران به شکل گربه ای بود که خوابیده . دور تا دور قلمرو با جنگل محاصره شده بود سربازان همیشه در جلد درخت مخفی بودند برای محافظت از قلمرو بعد از اینکه از جنگل ها رد شویم به دشت گندم زار میرسیم که محصولات کشاورزی کودکان جادوگر که هنوز تبدیل به جادوگر نشده اند و در سن رشد هستند و نیروی اصلی درون خود را نیافتند کشت میشوند خود شهر روی تپه بود که انگار اطراف شهر به صورت صخرهای بود و دشت گندم مثل دره ای با طول ۳۰۰ متر فاصله از زمین بود منطقه شهر سبز بود و گل و گیاه های زیادی داشت اما همگی بنفش و صورتی .شهر در قلعه بزرگی سکونت داشت که دروازه اصلی در جنوب شهر قرار داشت در میان شهر خانه ها همه هم اندازه هم بودند اما درشت و باریک بودند اکثر کلبه ها فضای ترسناک و بعضی ها رنگارنگ . جادوگر ها به صلح و دوستی و محبت و آرامش در سه سرزمین معروف بودند بنابراین جنایت های زیادی از قدیم تا به حال شکل نگرفته و پادشاه هم خونگرم و بسیار صالح بود بنابراین او نیز خانه خود را یا همان قصر را به شکل مردمان عادی اما کمی بزرگتر برای امور مالی و دفاعی ساخت .سونهو اولین حکومت جادوگری را در همین منطقه شروع کرد تا کم کم به چیزی که الان هست تبدیل شد .مردمان لباس هایشان اکثرا خیلی متفاوت از بقیه نبود و همه سعی میکردند چه فقیر چه ثروتمند شبیه هم باشند تا آنها را از هم تشخیص ندهند و آنها را به مسخره نگیرند.
ESTÁS LEYENDO
پرنس دیوونه
Acción....بعد چند پیک وضعیت مشخص شده:«هان: ظرفیت کم,لینو :گربه کم تر از سنجاب».....