part4

59 9 0
                                    

4- قلمرو سوم :قلمرو گرگینه ها...
قلمرو ومپایر ها و جادوگران در شمال سر زمین قرار داشت اما گرگینه ها پایین بود در جنوب سرزمین بود و میتوان اینطوری گفت که سرزمین اصلی شکل مثلثی برعکس بود .شکل قلمرو گرگینه ها مشخص نبود انگار شبیه ژله ای که پخش‌ زمین شده است ... بیخیال کلا بگم چپه چوله بود:) قسمت شمالی قلمرو که به دو قلمرو دیگر وصل میشد با کوه های بلندی از هم جدا شده بود از آن کوه هم رود های سمت قلمرو ومپایر ها سر چشمه می‌گرفت . اطراف قلمرو دره های کوتاه و بلندی وجود داشت که برای رد شدن از آن باید از پل های متروکه بلندی رد میشد .منطقه گرگینه ها به دلیل کوهستانی بودن آن منطقه همیشه سرد بود بعد از اینه چندین دره را رد کنید به زمین های سنگلاخی می‌رسید که انگار پادشاه به خودش زحمت آسفالت کردن آن جا را نداده اما این این اشتباهه!این زمین مخصوص رد شدن گرگینه هاست که جادوگران و ومپایر ها تحمل رد شدن از این مسیر رو برای رسیدن به شهر ندارند.بعد زمین سنگلاخ ها به مزارع زیر زمینی میرسیم که برای اینکه گیاهان از سرما یخ نزنند آنها هارا در زیر زمین کاشته اند انگار یک غار با مساحت دراز و ارتفاع ۱۰ متر در آن دشت و مزرعه قرار دارد ... بعد از خروج مزارعه زیر زمینی به شهر می‌رسی که در دره ای بزرگ است....قدیمی ها میگویند ک آن زمان های خیلی دور مردم معتقد بودند که شهاب سنگی به قطر کمی به زمین بر خوردی  و این دهانه و گودال بزرگ را ایجاد کرده و به دلیل برخورد شهاب سنگ با زمین و اثراتی که به جای گذاشته آن منطقه گرم است و قابل زندگی است ....در این گودی مردم به دلیل اختلاف سلیقه معمولاً متفاوت از هم لباس می‌پوشند و در آنجا فقط روز وجود دارد چرا که اگر ماه هر صد سال یک بار در آید تمام گرگینه ها به مدت یک ساعت تمام زوزه می‌کشند و باعث هرج و مرج های زیادی می‌شود. از آنجایی که مردمان آنجا به نوع دوستی معروف بودند از دو قبایل دیگر برای مذاکره و صلح همیشه بیشتر پیش قدم بودند و مردم خونگرم و مهمان نوازی داشتند به
طوری که متوجه می‌شدند کسی واقعا توانسته از قلمرو های دیگر آن موانع را رد کند آن را جزوی از مردم خود دانسته و هیچ تبعیضی هم بین خدمات رسانی به آنها قائل نمی‌شدند ...قلمرو گرگینه ها از دو قلمرو دیگر بزرگ تر بوده . قصر پادشاه گرگینه ها هیچوقت مشخص نشده و مردم برای شکایت و خواسته ها به صندوق اصلی بزرگ در شهر نامه های خود را می اندازد و در زمانی که کسی نباشد ماموران مخفی سلطنتی برای رفع این
مشکلات نامه ها را به دست پادشاه می‌رساندند. اما شایعاتی هم هست که میگویند پادشاه در عمارت به ظاهر متروکه پشت شهر زندگی میکند اما کسی هنوز جرات رفتن به آنجا را پیدا نکرده بنابراین فعلا یک شایعه باقی میماند.

پرنس دیوونهWhere stories live. Discover now