صدو چهل تریلیون سال نوری بین افکارمون فاصله بود گرچه در اغوش کشیده بودمت. حتی سیاه چالهی چشمات هم نتونست مارو رو بهم بازگردونه.
2022 April 6
_اقای چوی.. باید خسته باشید لطفا بشینید.
پرستار, یونجون رو سمت صندلی خالی هدایت کرد و پروندهی یوجی رو روی صندلی کنار نقاش رها کرد. همونطور که بطری اب رو سمت پسر دراز میکرد، لبخندی به لب اورد.
_ یوجی وضعیتش پایدار شده نگرانی و اینجا موندنتون چیزی رو عوض نمیکنه. شما اون رو به موقع به بخش رسوندید.
یونجون در جواب پرستار لبخندی به لب اورد و نگاهش رو به سقف سفید بیمارستان دوخت. وقتی پرستار متوجه کلافگی نقاش شد پس از تعظیم نصف نیمه ای راهش رو سمت بخش دیگه ای از بیمارستان کشید.
اون پرستار حتی زحمت برداشتن پروندهی دختر بچه رو به خودش نداده بود، بعد با وقاحت تمام در مورد نگرانی یونجون اظهار نظر میکرد؟+میرا اینجایی؟
صدای اشنایی که در ظاهر میرا رو مخاطب قرار داده بود، باعث شد یونجون سرش رو سمت انتهای راهرو بچرخونه و بی اراده دنبال موهای بلونده پسر کوچیکتر بگرده.
اضطرابی که بخاطر یوجی تجربه کرده بود، باعث شد از وجود سوبین توی بیمارستان غافل بمونه. زمان انتقال اون دختر به بخش اصلی متوجه حضور سوبین شده بود..پس اوپای خوش قیافهی میرا با سوبینِ یونجون یکی بود..
اون دست از راهرو سوبینی قرار داشت که با استفاده از میرا تونسته بود توجه یونجون رو جلب کنه.
یونجون از جاش بلند شدو خودش رو به پسر کوچیکتر رسوند. سوالات زیادی بود که میخواست از سوبین بپرسه اما حالا که رو به روش قرار گرفه بود، نمیدونست باید از کجا شروع کنه.+اتفاقی افتاده؟
-داری با من چیکار میکنی چوی سوبین؟
سوبین در سکوت به چهرهی ناخوانای یونجون چشم دوخته بودو به جواب مناسبی برای سوال پسر بزرگتر فکر میکرد.
-من تنها چیزیم که میتونی دور بندازی؟
نقاش قدم دیگه ای جلو گذاشت و سوبین به ازای اون نزدیکی قدمی به عقب برداشت. پسر بزرگتر با وجود خشمی که درونش انباشته شده بود، به انتخاب کلماتش دقت میکرد تا مبادا ذرهای سوبین رو برنجونه.
-یه روز ازم میخوای بهت احساس ارزشمندی بدم و یه روز بهم میگی اجازه ندارم ذرهای در مورد زندگیت بدونم.
نگاه کوتاهی به مشت های لرزون سوبین انداخت و کلافه دستی به صورتش کشید. زمین بازی یونجون در اون لحظه با بازیکنی به نام چوی سوبین نبود، اون داشت با مادری که رفته بود میجنگید. رفتارهای ضدو نقیضِ سوبین برای یونجون تداعی کنندهی مادرش بود.
و یونجون جواب علامت سوال های بی پاسخش رو از پسری میخواست که حتی به خوبی نمیشناختش.
از اول هم اون دنبال چوی سوبین نبود! اون دنبال هه یینی* راه افتاده بود که درون پسر میدید.
YOU ARE READING
Dead paradise (Yeonbin, taegyu)
Romanceدنیای ما وارونه بود، با وصله پینهی قلب هایی از جنس شیشه ساخته شده بود. از برج های انسانیتش، بوی فساد ساطع و راه تنفس به ارامی بسته میشد. اشعهی محرومیت، باعث کم سویی چشم ها و زنجیری از جنس محبت، توسط والدین به گردن فرزندان انداخته میشد دنیای ما...