10

166 36 19
                                    




فناپذیرتر از مدوسا* ، قلب بی گناهمان بود. همان قلبی که توسط پرسئوس* از تپش ایستاد.
ما رفته رفته تبدیل به الکتو* شدیم و درون اتیش خشممون زنده زنده سوختیم، همان خشمی که از عشقمان دریافت کرده بودیم.

2022 April 6

در اون لحظه که پاهاش اون رو سمت گلفروشی کوچیک تهیون میبردند، ذهنش کیلومترها دور تر سیر میکرد. جایی نزدیک به خاطرات نچندان دوست داشتنیش.
یاد اولین باری افتاد که از روی دوچرخه افتاده بود. در اون لحظه فکر میکرد هیچ دردی بزرگ تر از درد زخم روی زانوهاش نیست. اما وقتی تبدیل به سوبین ۱۷ ساله شد تمام فکر و ذکرش حول عشقی بود که مادر سخت گیرش ازش دریغ کرده بود. اون زمان فکر میکرد هیچ عذابی از این یکی بیشتر نیست.
ولی سوبین ۲۰ ساله‌ای که فهمید سرطان داره هیچ چیز رو دردناک نمیدونست.. نه حداقل دردناک تر از سوزش پوستش.
همون روز بود که توی چاه عمیقی که افکارش براش کنده بودن، پنهان شد. تصمیم گرفت اجازه بده اون لکه ها برای زندگیش تصمیم بگیرن اما این تا زمانی کارساز بود که اطمینان داشت اون لکه ها بالاخره روزی بدنش ر‌و ترک میکنن.
روزی که فهمید بهبودش تقریبا غیرممکنه تمام محماتش رو ترک کرد یا به زبان دیگه اجازه داد روح سرکشش ازش فاصله بگیره.
از اون روز به بعد چوی سوبین زندگی نکرد فقط زنده موند.
اما وقتی زیر نگاه خیره‌ی یونجون اب میشد و زمانی که در اغوش پسر بزرگتر جا گرفته بود، حس کرد جسم و روح نصفِ نیمه‌اش بهم چسبیده.
حس دلنشینی که سوبین با تمام وجود پسش میزد.

_چوی سوبین؟

صدای اشنایی که اون رو مخاطب قرار داده بود باعث شد سر جاش بایسته و نگاهش رو به پسری بده که لبخند ملایمی چاشنی صورتش کرده بود.
هنوز هم به همون اندازه زیبا و پرستیدنی بنظر میرسید..
با اون موهای نسبتا بلند قهوه‌ای که دسته‌ایش رو پشت سرش بسته بود، واقعا شبیه فرشته ها شده بود.

+هیونگ..

حالا سوبین هم بی اختیار لبخند زده بود.
وقتی دست های پسر بزرگتر با ملایمت دور بدنش حلقه شدن، جوشش اشک هاش رو حس کرد ولی اجازه‌ی جاری شدنش رو از چشم هاش گرفت.
چقدر دلش برای توجه و علاقه‌ی هیونگش تنگ شده بود..
اخرین دیدارشون توی فرودگاه بود، جایی که بلیط یک طرفه‌ی جونگهان به ایتالیا، تنها نور امیدش رو هم خاموش کرد.

-هانا*.

صدای شخص سومی باعث شد سوبین و جونگهان با اکراه از هم فاصله بگیرن. دلتنگی اون دو نفر با همین اغوش نیمه کاره بر طرف نمیشد.

-مزاحم فضای خصوصیتون شدم؟

پسر شرمنده لب زدو سوبین شاهد لبخند درخشان جونگهان بعد از دیدن پسر شد. پس این همون ستاره‌ی دنباله‌ داری بود که جونگهان بهش گفته بود.

+تو باید کامِت* باشی. درسته؟

سوبین با شادی‌ای که حتی سعی در پنهانش نداشت، پرسیدو لبخندی از پسر تحویل گرفت که درست به زیبایی لبخند جونگهان بود.

Dead paradise (Yeonbin, taegyu)Where stories live. Discover now