part4

583 97 45
                                    


برخلاف چیزی که کمی پیش گفته بود خودش وسایلش رو اروم اروم جمع‌ کرد و به حالت مرتب قبل برشون گردوند، وقتی اخرین کتاب رو داخل کشو گذاشت دراکو هنوز هم داخل اتاق بود، لبه ی تختش نشسته بود و سرش رو بین دستاش گرفته بود. هری انکار نمیکرد که درمورد اون دفتر کنجکاو‌ بود، درمورد حس دراکو به فرار لوسیوس هم کنجکاو‌ بود. چیزی که هری نمیفهمید این بود که چرا جدیدا دوست داره از اون پسر سر دربیاره؟ شاید واقعا اینکه امسال دردسر جدیدی نیست که بخواد درموردش نگران باشه باعث شده یکم حوصلش سر بره؟ اما این همون چیزی بود که هری میخواست، ارامش.
دراکو اونقدر اشفته شده بود که یادش رفته بود روی نشانش رو بپوشونه، پس اون تتو به راحتی از زیر استین تا شده ی پیرهن سفیدش مشخص بود
هری بی اراده جلو رفت تا بهتر اونو ببینه، با نمایان شدن زخم روی تتو از گیجی اخم کرد، میدونست نمیتونه کار دانش اموزای دیگه باشه، کی جرئت داره همچین کاری رو با مالفوی بکنه؟ در حین فکر کردن درحالی که دراکو لبه ی تختش نشسته بود جلوی‌پاهاش زانو زد و مچ دستش رو سمت خودش کشید و به نرمی لمسش کرد. دراکو جوری شوکه شده بود که حتی نتونست حرکت بکنه، هری پاتر داشت چه غلطی میکرد؟
زخمش تازه نبود اما ردش عمیق بود، اگر تلاشی برای درمانش با جادو نکرده پس خود زخم با جادو به وجود اومده بود..تنها میشد یه نتیجه گرفت، این کار خود دراکو بود. نمیدونست چرا به خودش اجازه داده انقدر به کسی که نمیتونه حتی چند دقیقه ای رو بدون بحث کنارش بگذرونه نزدیک شه اما دیدن اون زخم و نشان باعث شده بود حس عجیبی بهش دست بده، میدونست با اجبار پدرش و ولدمورت مرگخوار شده، میدونست به انجام اون کارها اونقدر هم راضی نبوده..اما تصور نمیکرد به خودش اسیب بزنه، بدون گرفتن نگاه خیرش از زخم زمزمه کرد
- تو..تو خودت..
وقتی دراکو دستش رو عقب کشید هری بالاخره به بالا نگاه کرد، دراکو همه رو از این زاویه میدید..از بالا و حق به جانب، ولی هری انگار تازه داشت متوجه میشد که اون لایق لقب اصیل زادست. جوری که از بالا به هری زل زده بود باعث میشد هری حس کنه دراکو به دنیا اومده تا نقش اصلی هر داستانی باشه، انگار که اگر فخر نمیفروخت عجیب بود، اگر مغرور نبود باید باعث تعجب میشد، انگار که تمام این مدت مالفوی درست فکر میکرد، همه یک پله از این پسر مو روشن پایین تر بودن.
با صداش به خودش اومد و از جاش بلند شد"کسی بهت یاد نداده تو کار بقیه دخالت نکنی؟ اوه فراموش کردم. کسی نبوده که یادت بده."
فک هری منقبض شد، دوباره این جمله..مطمئن بود چند لحظه ی پیش افکارش تحت تاثیر یک طلسم قرار گرفته
- خودت و نشونه ی برده بودنت برین به جهنم مالفوی، برام عجیب بود که چیشده دیگه اونو‌ با افتخار به بقیه نشون نمیدی؟ یادته چطور به اسنیپ میگفتی لرد سیاه از بین همه تورو انتخاب کرده؟
کلمه ی برده باعث شد از خشم خنده ی عصبی ای بکنه، از جاش بلند شد و روبروی هری ایستاد، یک لحظه از ذهن هری گذشت که چرا اون انقدر قد نکشیده که اختلاف قدش با مالفوی کمتر باشه؟ و همون موقع مشت محکم دراکو روی گونش فرود اومد
خشم و اضطرابی که از صبح تحمل کرده بود بیرون ریخت و چه کسی بهتر از هری پاتر که بیشتر از هرچیزی منزجرش میکرد؟
"توی هرزه ی توجه، با چه جرئتی با من اینطور صحبت میکنی درحالی که نصف عمرت رو مثل برده های واقعی بین ماگل ها زندگی کردی؟"
از شدت ضربه روی زمین افتاده و از درد فکش و سوزش گوشه ی لبش دندوناشو محکم روی هم فشار داد و بدون تعلل با کف کفش لگد محکمی به ساق پای دراکو زد که باعث شد از درد خم بشه و لحظه ای بعد مشت هری بود که روی صورت رنگ پریدش فرود اومد.
در همون لحظه رون در رو باز کرد"هری باید تکالیفم رو بنویسم، بهتر نیست توهم...بلادی هل هری! چه غلطی میکنین؟"
شونه های دراکو رو که خیز برداشته بود تا باز به هری حمله کنه گرفت و سمت تختش هولش داد"نمیتونی ادم باشی مالفوی؟" دراکو نفسشو عصبی بیرون داد و بی توجه به وضع بهم ریختش از خوابگاه خارج شد.
لبش شکافته شده بود و اعصابش بهم ریخته بود، فکر میکرد میتونن بدون درگیری این ترمو تموم‌ کنن ولی هری اشتباه میکرد، اون همیشه مالفوی میموند.
***
نمیدونست خوشحال باشه که فقط یک ترم کوفتی دیگه باید کلاس های اسنیپ رو تحمل کنه یا ناراحت باشه بابت اینکه هنوز یک ترم مونده تا از دستش راحت شه. با قدمایی که روی زمین میکشید وارد کلاس معجون سازی شد. صدای آزار دهنده ی خنده های اکیپ مالفوی به وضوح میومد، یکراست سمت هرمیون و رون رفت و وسایلش رو رو میز گذاشت
- باورم نمیشه ده دقیقه دیر کردم و اسنیپ هنوز نرسیده
رون هنوز جواب هری رو نداده بود که اسنیپ وارد شد و همهمه ی کلاس سریعا فروکش کرد.
هری توی جاش صاف نشست و اسنیپ بدون اینکه حتی سلام کنه کتابش رو باز کرد
- امروز گروه بندی‌ میشید تا خودتون معجون عشق درست کنید، هر معجونی که از حد انتظار پایین تر باشه مستقیم توی نمراتتون تاثیر میذاره
هری چشماش رو چرخوند، واقعا از این درس خوشش نمیومد
اسنیپ نگاهشو بین بچه ها میچرخوند و رندوم دونفر دونفر گروهبندیشون میکرد، با قفل شدن نگاهش روی هری با کتابش ضربه ی ارومی به شونش زد، از وقتی هری خاطراتش رو دیده بود و جونش رو نجات داده بود رفتارش کمی باهاش بهتر شده بود، اما فقط کمی.
"پاتر تو و مالفوی کنار هم بشینید"
دراکو به وضوح حس کرد که پلکش پرید، کل اعضای کوفتی این مدرسه تصمیم گرفته بودن عذابش بدن؟
وقتی هری کنارش نشست پاتیل جلوشون رو سمت خودش کشید
"تو توی این درس افتضاحی پاتر، پس لطف کن فقط دستور عمل و اندازه هارو برام بخون و به نمرم گند نزن"
پوزخندی زد و کتاب رو ورق زد تا به صفحه ی مورد نظرش برسه" اگر از پس این هم برنمیای مهم نیست، فقط تو دست و پام نباش"
کتاب رو با ضرب از دست دراکو کشید ولی چیزی نگفت، حوصله ی کلکل تو کلاس اسنیپ رو نداشت چون اخر از خودش امتیاز کم میشد.
با همون لحن بی حوصله دستور عمل رو تند تند میخوند که درجا دراکو اعتراض کرد
"اروم بگیر، اینکه سریع بخونی باعث نمیشه استعداد نداشتت تو معجون سازی بهتر بشه "
کتاب رو روی میز کوبید که باعث جلب توجه هرمیون شد و اروم صداش زد"هری؟" جواب هرمیونو نداد و از بین دندوناش غرید
- فقط کارتو بکن.
اینبار شمرده تر شروع به خوندن کرد و دراکو با سرعت و ظرافت دستورات رو دنبال میکرد. هری نگاهشو به انگشتای کشیده و ظریفش دوخت و حواس پرت زمزمه کرد
- سه تار از یال تک شاخ
دراکو مکث کرد و سر انگشتاش رو روی لبه ی پاتیل کشید که باعث شد هری فکر کنه نوازش شدن توسط این دستا چه حسی داره؟ دراکو سرشو خم کرد تا توی کتابو ببینه
"حتی با عینک هم نمیتونی ببینی؟ دوتاست. شاید بهتره جای تلف کردن وقتت توی حمام برای خودت یه دوست دختر جور کنی، هرچند تعجب میکنم اگر یک نفر انقدر احمق باشه که به تو متمایل شه"
چندثانیه طول کشید تا معنی حرفش رو بفهمه، محکم پای دراکو رو از زیر میز لگد کرد و با شنیدن ناله ی خفش با رضایت لبخند زد و خودش دو تار رو داخل پاتیل ریخت معجون تقریبا اماده بود.
با نفس عمیقی که کشید بوی سیب و درخت کاج توی بینیش پیچید، بلافاصله صورتش رو جمع کرد و عقب کشید، این دیگه چه بویی بود؟
- گند زدی مالفوی، این معجون خرابه
دراکو غر زدن زیر لبش رو تموم کرد و به غلظت معجون نگاه کرد و بعد با احتیاط بوش کرد
"هیچ مشکلی نداره، حتی قدرت تشخیص هم نداری، واقعا فکر کردی من مثل تو بی عرضم؟"
با ایستادن اسنیپ کنار میز هردو صاف نشستند، محتوای داخل پاتیل رو هم زد..به نظر راضی میومد از هری پرسید"چه بویی داره پاتر؟"
هری کمی مکث کرد و دوباره بوش کرد تا شاید نتیجه تغییر کنه اما همون بو‌ شدید تر ریه هاش رو پر کرد"بوی کاج و فکر میکنم..سیب؟ مطمئن نیستم"
کتاب از دست دراکو افتاد و صدای بلندی ایجاد کرد، اسنیپ چند ثانیه بدون حرف دراکو رو نگاه کرد و بعد از میز دور شد و پایان ساعت کلاس رو اعلام کرد هری ضد حال خورد، چرا از دراکو نپرسید؟ دلش میخواست بدونه اون چی حس میکنه. با حس سنگینیه نگاه فرد کنارش به دراکو نگاه کرد و ابروهاشو بالا داد
- چته؟جای دخترا تو بهم متمایل شدی مالفوی؟
ثانیه ای بعد متوجه شد چه تیکه ی افتضاحی انداخته، دراکو از شوک دراومد و بلافاصله نیشخند همیشگیش روی لبش مشخص شد، با این تفاوت که چشماش برق میزد، انگار سرگرم کننده ترین چیزی که ممکنه رو فهمیده.
خودش رو سمت هری کشید جوری که بدناشون کامل مماس باهم باشه بهش چسبید، میخواست اونقدر بهش نزدیک باشه تا هری عطر بدنش رو حس کنه.
"اگه شدم باشم چی پاتر؟ جای تخت روبروم هرشب تو بغلم میخوابی؟" انگشت های کشیدش رو زیر چونه ی هری کشید، لحظه ای بعد جوری هری خودشو عقب کشید که از روی صندلی افتاد و توجه اکثر کلاس بهشون جلب شد
- تو روانی ای.
صدای خنده ی دراکو بلند شد و کمی خم شد و تن صداش رو تا حدی پایین اورد تا فقط هری بشنوه
"این چه ریکشنیه؟ نکنه باور کردی؟ حتی اگر تنها انسان رو زمین تو باشی و من تمام شیشه های دزایر رو سر کشیده باشم به تو حتی نگاه هم نمیکنم."
زبونشو به لپش فشار داد و اینبار تلاشی نکرد تا صداش رو اروم نگه داره و حالت صورتش رو به متعجب تغییر داد
"نکنه تو گی ای پاتر؟"
لباش رو جمع کرد و‌ خودشو جوری عقب کشید که انگار داره به یه موجود منزجر کننده نگاه میکنه
"من با یه گی هم اتاقیم؟"
صدای پچ پچ توی کلاس بالا رفت، هری حتی نمیدونست باید چی بگه، چرا داشت چرند به هم میبافت؟
- چرت و پرت گفتن رو‌تموم کن دراکو.
این تنها چیزی بود که از بین لباش خارج شد و بعد بدون توجه به هرمیون و رون از کلاس خارج شد، نمیفهمید چرا انقدر مضطرب و خجالت زده شده، دراکو همیشه کارش همین بود قطعا بقیه هم اینو میدونستن. خودشو به اتاقش رسوند و حتی متوجه نشد برای اولین بار دراکو‌ رو به اسم صدا زده.
***
دیر گذاشتم چون به نت دسترسی نداشتم:)

poisonWhere stories live. Discover now