part13

524 82 22
                                    

وقتی دراکو هری رو به خوابگاه رسوند بدون اینکه حرف دیگه ای بینشون رد و بدل بشه به خوابگاه گویل رفت، به نظرش جفتشون نیاز به کمی فضا داشتن تا فکر کنن، مخصوصا خود دراکو.

زمانی که هری وارد اتاقشون شد تام هنوز برنگشته بود، تازه اون لحظه یادش اومد که هم اتاقیش رو در چه حالت و مکان مشکوکی دیده، اون پسر مو بلوند حواسش رو از این موضوع به کل پرت کرده بود. نقشه ی غارت گر رو برداشت و لبه ی تخت نشست، تام هیچ جای نقشه نبود، و این نشون میداد اون هنوز هم تو جنگل بود. نیاز بود بره دنبالش؟ شاید فقط از سر کنجکاوی اونجا رفته، تام توی این مدرسه جدید بود و شاید فقط نمیدونست که چقدر اون مکان میتونه خطرناک باشه.

با وجود نگرانی هری برای تام، به خاطر فعالیت های اون شبش خیلی زود تر از تصور چشم های خمارش بسته شد و با نقشه ی بین دست هاش به خواب رفت و متوجه نشد اسم مالفوی روی نقشه تمام شب توی اتاق گویل حرکت میکرد، دراکو تا صبح توی اون اتاق قدم‌ زد.

***

"هری! من نصف وقتی که میتونستم توی جشن باشم و خوش بگذرونم رو صرف گشتن دنبال تو کردم! تو باید همین الان بهم بگی کجا بودی، واقعا دیشب داخل اون کلاس بودی؟ "

هری واقعا میخواست خودش به هرمیون توضیح بده، اما حالا، وقتی که اون دختر با این لحن باهاش صحبت میکرد و درست سر میز گریفیندور جلوی چشم همه سرش داد میزد نمیتونست تحمل کنه. انگار رون از نگاه هری خوند که قرار نیست حرف خوبی از دهنش دربیاد، برای همین سعی کرد هرمیون رو روی صندلی بشونه اما هرمیون متوجه نبود
-"ولم کن رون، نمیشه که وقت منو تلف و شبمو خراب کنه من و تو مک گونگال رو نگران کنه و هیچ توضیحی نده! "

هری از پشت میز پاشد، سر های بیشتر دانش اموزان گریفیندور و حتی بعضی از دانش اموزای میز های مجاور که میتونستن صداشونو بشنون سمتشون چرخیده بود و دیگه صدای قاشق و چنگال نمیومد، انگار چیزی جالب تر از خوردن صبحانه ی اون صبح توجهشون رو جلب کرده بود.
هری درنهایت با صدای بلندی جواب داد
-"دهنتو ببند و گوش کن هرمیون، من هیچ وقت ازت نخواستم نگران من بشی، من نخواستم که شبتو خراب کنی و مثل احمقا تو کلاسای قلعه دنبالم بگردی. تو ادعای باهوشیت تک تکمونو خفه کرده و باید با یکم فکر کردن و استفاده از هوشت میفهمیدی که وقتی تنها به اون جشن مسخره اومدم حتما بعدش حوصلم سر رفته و رفتم یه قبرستون دیگه."

هری حتی نگاه نکرد که هرمیون چه عکسلعملی نشون داد، بدون توجه به پچ پچ بقیه ی دانش اموز ها از سرسرا خارج شد‌. انقدر عصبی بود که متوجه نشد از کنار تام رد شده و مستقیم سمت خوابگاهش رفت.

از هرمیون عصبی بود، از خودش هم عصبی بود که اونجوری باهاش صحبت کرده. به هرحال اون دختر در سخت ترین شرایط کنار هری مونده بود، حتی وقتی رون ترکش کرد و این اولین باری بود که اینجوری با کلمات بهش حمله میکرد.

poisonWo Geschichten leben. Entdecke jetzt