🔴 ووت یادتون نره 🔴
━━━━━━━━━━━━━━━با حس برخورد نفسهای گرمی که مدام پشت گردنش رو قلقلک میداد، چشمهای بستهش رو محکمتر بهم فشرد.
حس میکرد تمام شب رو در حال ورزش کردن بوده چون توی نقطه به نقطهی تنش احساس کوفتگی داشت و دلش میخواست باز هم بخوابه.
چشمهاش رو به آهستگی باز کرد تا بفهمه ساعت چنده و نور خورشید که از لا به لای پردهها وارد اتاق شده بود، نشون میداد که خیلی وقته که صبح شده.
پلکهاش رو دوباره با خستگی روی هم گذاشت و همزمان که پشت چشمش رو با یه دست میمالید، خمیازهی صدا داری کشید.
نفس عمیقی کشید و همونطور که دستش روی چشمش بود، کمی سرش رو جا به جا کرد تا دیگه اون حس قلقلک مزاحم خوابیدنش نشه.
با پیچیدن بوی ساحل و دریای آرومی زیر بینیش، اخمهاش توی هم رفتن و توی دلش از خودش پرسید که چرا باید وسط آپارتمانشون همچین بویی بیاد؟
کمی که گذشت یاد این افتاد که رایحهی جین هم چیزی شبیه به بوی دریا بوده.
دوباره دم عمیقی گرفت و رایحهی جین همراه هوا وارد ریههاش شدن.
وقتی متوجه شد منشاء این بو از پشت سرشه، یه دفعه هر دو چشمش رو باز کرد و کل فضای اتاق رو با دقت نگاه کرد.
اینجا هیچ شباهتی به اتاق خودش نداشت!
توی دلش از خودش پرسید:
- چرا تو اتاق هیونگ خوابیدم؟خواست از جاش بلند شه ولی انگار چیزی محکم دور کمرش پیچیده بود.
ناخودآگاه اخم رو صورتش محکمتر شد.
پتو رو از روی خودش کنار زد و با صحنهای که دید، گرهی ابروهاش در لحظه باز شدن و چشمهاش به درشتترین حالت خودشون دراومدن.
مطمئنا اینکه صبح بیدار شی و خودت رو کاملا برهنه و لخت مادر زاد، در حالی که دستی روی شکمت نشسته، ببینی دچار شوک و اضطراب میشی!
نامجون با گیجی چند بار پلک زد و سعی کرد به یاد بیاره که چه اتفاقی باعث شده که الان توی همچین وضعیتی بیدار شه!
آخرین چیزی که یادش میومد بدن درد وحشتناکش و حسی شبیه با فرو رفتن داخل یه کورهی ذوب آهن بود که تمام سلولهای بدنش رو درگیر کرده بود.
کمی گردنش رو به سمت عقب چرخوند و با دیدن جین که موهای خرماییش توی صورت سفید رنگش ریخته شده آب دهنش رو به سختی قورت داد.
نمیفهمید و نمیتونست به یاد بیاره که چرا لخت کنار جین خوابیده!
نفس عمیقی کشید و وقتی تلاش کرد بدون بیدار کردن سوکجین از تخت بلند شه و به اتاق خودش بره، در لحظه تمام اتفاقات شب گذشته، از همون ابتدا تا چند ساعت پیش که از شدت خستگی بیهوش شده بود، رو به یاد آورد.
YOU ARE READING
Alpha Kim | آلفا کیم
Werewolfمشکلت با من چیه؟! مگه چیکارت کردم، الههی ماه؟! هویتم رو ازم گرفتی، پس نبود؟! والدینم رو ازم دور کردی، کافی نبود؟! عشقم رو ازم گرفتی، بازم دلت خنک نشد؟! داری باهام چیکار میکنی؟! همه میگن الههی ماه از قبل جفتها رو برای هم انتخاب میکنه! ولی تو ح...