- Part 1 -

2K 189 27
                                    

با خواب آلودگی بالای سر اجاق وایساده بود و تمام تلاشش رو میکرد تا بیدار بمونه .

شاید بهتر بود دیشب کمتر از اون سوجوی کوفتی می نوشید تا الان اینقدر خواب آلود نباشه .

حتی وقت نکرده بود یه شونه به موهای به‌هم‌ریخته اش بکشه .

باید برای برادر کوچیکترش صبحونه حاضر می کرد و هرچه سریعتر مغازه رو باز میکرد .

اما هنوز برنج آماده نشده بود و هیچ ساندویچی برای برادرش آماده نکرده بود تا به مدرسه ببره .

وقتی در اتاق برادرش باز شد ، با شوک به پسرک نگاه کرد و بلافاصله لبخندی دروغین روی لبش نشوند .

+ یونگ بوکی عزیزم بیدار شدی ؟

پسرک بی حوصله ، نگاهی به وضعیت به‌هم‌ریخته برادرش انداخت و با کلافگی جواب داد .

- دوباره دیشب مست کردی ؟

این جوابی نبود که میخواست بشنوه ، اما بازم لبخندش رو حفظ کرد و با مهربونی به برادرش جواب داد .

+ الان صبحونه آماده میشه ، وسایل مدرسه ات رو آماده کردی ؟

- نه

+ تا برای مدرسه آماده بشی من صبحونه رو آماده میکنم

- قبل از اینکه بری رستوران یه شونه به اون موهات بکش

پسرک با کلافگی حرفش رو زد و راهی دستشویی شد تا آبی به صورتش بزنه .

واقعا داشت نقش یه برادر خوب رو بازی میکرد ؟ به نظر نمیومد پسر به اندازه کافی ازش راضی باشه .

پسرکی که تا دو سال پیش اصلا از وجودش خبر نداشت و یه دفعه مسئولیتش روی گردنش افتاد .

مادر و پدرش از خونه پرتش کرده بودن بیرون و مینهو هم قسم خورده بود که هیچ وقت به خونه اشون برنگرده .

اما از کجا میدونست که خبر فوت پدر و مادرش و وجود پسر بچه دبیرستانی رو بهش میدن که خیلی وقته برادرشه و اون اصلا خبر نداره .

اون به سختی زندگی خودش رو میگذروند و بعد از فوت پدر و مادرشون ، مجبور شد سخت تر از همیشه از خودش کار بکشه تا خرج زندگی فلیکس یا همون یونگ بوک رو در بیاره .

طبق شناسنامه اش اسمش لی یونگ بوک بود ، ولی اون یه پسر بچه تخص و بد اخلاق بود که ترجیح میداد خودش اسمش رو انتخاب کنه .

بعد از آماده کردن صبحونه ، سراغ برنج رفت و کمی برای برادرش کیمباب درست کرد ، تا توی مدرسه بخوره و گرسنه نمونه .

نباید از یاد میبرد که پسر پول تو جیبی هم نیاز داره ، برای همین پول کمی رو کنار گذاشت تا به همراه تنقلات مدرسه به پسر بده و بلاخره به اتاقش رفت تا موهاش رو شونه کنه .

[ 𝐌𝐲𝐞𝐨𝐧𝐠𝐝𝐨𝐧𝐠 𝐒𝐭𝐫𝐞𝐞𝐭 𝐂𝐡𝐞𝐟 ]Where stories live. Discover now