همه اشون آماده بودن و هر لحظه احتمال سر رسیدن پدر چانگبین رو میدادن . حتی برای محکم کاری دستگاه شنود هم آماده کرده بودن تا بتونن حرف های مرد با همکارهاش روهم بشنون .
برای امروز نمایش فوق العادهای آماده کرده بودن و امید داشتن که به خوبی اجراش میکنن .
پس مثل همیشه مشغول کار کردن شده بودن و مسئولیت اعلام حضور مرد هیکلی به جیسونگ که همیشه مقابل صندوق می ایستاد داده شده بود .
- آخه من از کجا باید بابای هیونگ رو بشناسم که بهتون خبر بدم اومده ؟ من یه بار هم قیافه اشو ندیدم
با این گله جیسونگ ، که با کلافگی غر میزد ، هیونجین سریع خندید و گفت
- نگران نباش ، اصلا نیازی به شناختن چهره نداری ، همین که بیاد تو خودت میفهمی بابای چانگبینه
- مینهو ببین این چی چرت میگه ، اصلا من انجامش نمیدمفکر میکرد هیونجین قصد اذیت کردنش رو داره ، یا واقعا آدم زبون نفهمیه که مدام حرف خودشو میزنه ، پس سراغ دریچه آشپزخونه رفت و با کلافگی برای مینهو جونش غر زد .
- این واقعا مخش رد داده ، امروز خیلی زبون نفهمه !
- چرا حرفمو باور نمیکنی ؟دقیقا لحظه ای که مینهو هم قصد دخالت پیدا کرد و میخواست این بحث مسخره رو جمع کنه . مشتری های جدیدی وارد رستوران شدن و جیسونگ بلافاصله خوش آمد گویی کرد .
سعی داشت موادب باشه و مثل بقیه مشتری ها بهشون خوش آمد بگه ، اما با تموم کردن جمله خوش آمد گوییش نگاهش به مرد هیکلی و گنده ای افتاد که کلا توان حرف زدن رو ازش گرفت .
- بابا !
همین الان هم مطمئن شده بود مرد باید پدر چانگبین باشه و با اینطوری صدا زده شدنش توسط هیونجین، دیگه بهش اثبات شد .
باورش نمیشد حرف های هیونجین بی معنی نبودن و تمامش حقیقت داشت ، برای همین با شوک به پلیس های مقابلش خیره شده بود .
از شانس خوبشون ، خود هیونجین مقابل پیشخوان بود و به جای جیسونگ ، ازشون استقبال کرد .
- بابا همکار هاتون هستن ؟
- آره ، سلام کن ، از همکارهای قدیمی منن که هنوز هم باهمدیگه توی یه تیم کار میکنیمفکر میکرد همکار های بیشتری رو با خودش بیاره ، اما خوشبختانه خودش بود و سه کارآگاه دیگه .
- خیلی خوش اومدین
حتی تعظیم خیلی کوتاهی هم کرد و باعث شد مرد حسابی مفتخر و خوشحال بشه .
- اسمش هیونجینه ، از پسر خودم با ادب تره
بابت این تعریف یهویی مرد ، لبخند ریزی روی لبش نشست و سریع مرد ها رو به سمت میز های داخل رستوران راهنمایی کرد .
YOU ARE READING
[ 𝐌𝐲𝐞𝐨𝐧𝐠𝐝𝐨𝐧𝐠 𝐒𝐭𝐫𝐞𝐞𝐭 𝐂𝐡𝐞𝐟 ]
Action[ سرآشپز خیابان میونگ دونگ ] کاپل 𝑴𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈 ~♡ پسر بزرگ خانواده لی ، بعد از باز کردن رستوران کوچیکی توی خیابان میونگ دونگ به سر آشپز اونجا معروف میشه ، اما گذشته تاریکش قصد رها کردنش رو نداره و برای اون به فاجعه تبدیل میشه . 𝐌𝐢𝐧𝐡𝐨 × 𝐉𝐢�...