part 9

143 46 22
                                    


- چی؟ استاد برای چی؟
نامجون با چهره سرد و مغرورانه اش گفت :
+ تنبیهی هست که من براتون مشخص کردم و فقط یک روز وقت دارید
و بعد گفتن این حرف بدون اجازه برای صحبت کردن به سمت در رفت و قبل از اینکه اتاق رو ترک کنه گفت
+ موفق باشید . تازه جونگکوک فراموش نکن که توهم تو این پرونده نقش داری.
و نامجون بعد گفتن این حرف در رو بست و رفت.
جین هم کلافه غرید :
+ کله پوک هممون رو بدبخت کردی چطوری باید این همه پرونده رو حفظ بشیم
جانگکوک با خوشحالی فریاد زد :
- آره همینه منم توی این پرونده نقش دارم
+جونگکوک برات آرزوی سلامتی دارم !

چهار ساعت بعد

تهیونگ آخرین پرونده رو بست و بلند شد
- خب تموم شد من دیگه برم
جونگکوک با چشمای متعجبش به تهیونگ نگاه کرد و با صدای نسبتا بلند گفت
- چی...چی؟یعنی چی؟چطوری؟ بگو ببینم پارک وون سوک کی بود؟
+بیمار ۱۶ ساله اهل بوسان که قلبش مادرزادی به جای اینکه داخل قفسه سینه اش قرار داشته باشه داخل شکم او بود.
- لی یون می؟
+ بیمار ۶ ساله ای که تو یک تصادف رانندگی روده هاش آسیب شدیدی دیده بود
جونگکوک عصبانی شد و کتاب کنارش رو به سمت تهیونگ پرتاپ کرد:
- یاا از جلو چشمام گمشو پسره خرخون من هنوز برای یک سالم حفظ نکردم
+ بیاید اعتراض کنیم ما که کاری نکردیم این خرابکاری آقای جئونه
- اعتراض هم کنیم فایده ای نداره
+من میرم پیش استاد نامجون
جونگکوک همچنان داشت با کلافگی ورق های پرونده هارو عقب و جلو میکرد
- از جلو چشمام فقط دور شو

تهیونگ نامجون رو در یکی از طبقه های بیمارستان دید و با سرعت نزدیک اون شد :
- سلام استاد
نامجون شوکه شد و سرش رو برگردوند و تهیونگ رو دید :
+تهیونگ دفعه بعد سعی کن کمی آروم تر بیای. حالا بگو ببینم چی شده؟
- استاد کاری که گفته بودید رو تموم کردم

نامجون با تعجب و صدای نسبتا بلند گفت :
+۴ ساعت پیش بهتون گفتم بعد تو تموم کردیش؟
- بله
+ پارک یون هی؟
-بیمار ۱۸ ساله که در اثر تصادف به وسیله موتور یک میله آهنی توی کتفش فرو رفته بود
- پارک یوچان؟
+ قبلا به دلیل اینکه مورد حمله با گلوله قرار گرفته بود تیر داخل مغزش مونده بود و سردرد های شدید داشت
نامجون با حیرت لبخند زد :
- تو دیگه میتونی بری
اما قبل از اینکه نامجون بره
تهیونگ دوباره بلند داد زد ‹ استاد ›
نامجون دوباره به سمتش برگشت
تهیونگ خواست ادامه بده اما ناگهان بابت استرسی که داشت دردی به دلش حجوم اورد . بیان موضوع براش سخت بود . پس نفس عمیقی کشید و گفت  :
+ بچه ها ازتون درخواست داشتن که از تنبیهشون چشم پوشی کنید
- نه
تهیونگ بیشتر از اون نمیتونست اصرار کنه پس سر تکون داد و گفت :
- درسته

جیمین به کارای احمقانه جونگکوک خیره شد و گفت :
+چرا زیر همه اینا رو هایلایت کردی؟
- خب همشون مهم هستن. بچه ها همین قدر که خوندیم کافیه دیگه مگه میخواد چی بشه؟ یک امتحانه دیگه
جین پوفی کشید گفت :
+جونگکوک تو برای یک سال رو تازه به زور حفظ کردی بعد میخوای بری استاد ازت امتحان بگیره؟
- اشکال نداره فقط بیاید دیگه بریم مخم دیگه نمی‌کشه.
+ باشه
از اتاق بیرون رفتند تا دنبال نامجون بگردن
+هی تهیونگ هم اونجاست بیا اینجا پسر.
تهیونگ سرش رو پایین گرفته بود و با ناراحتی گفت
- بچه ها استاد راضی نشد
+ اون مهم نیست . ببین ما میخوایم بریم استاد آزمون بپرسه تو برو استاد رو صدا کن
- چرا من؟
+ تو شجاعتت بیشتره.
- اصلا جین تو برو بگو
+چرا من؟ اصلا نمیدونم چی بگم. جیمین تو برو
- چرا من رو قربانی میکنید؟
جونگکوک به دور و اطراف نگاه کرد که استاد رو دید و گلوش رو صاف کرد و صدای تهیونگ رو تقلید کرد :
+ استاد!
- بله تهیونگ
+ چی؟ چی؟
نامجون به نظر عجله داشت :
- تهیونگ سریع حرفت رو بزن وقت ندارم.
+میخواستم بگم آماده ایم
نامجون شوکه شد :
- همتون؟
+ بله
- الان چون آماده اید امتحان نمیگیرم وقتی میگیرم که آماده نباشید. تازه الان هم برای عمل آماده بشید
نامجون لبخند کمرنگی زد و از کنارشون رد شد
+ یع...یعنی چی؟ بازیمون گرفته؟واقعا که مسخرست .

doctor kim Where stories live. Discover now