part 10

145 35 13
                                    

همونطور که در حال انجام پروتکل های بهداشتی قبل عمل بودند نامجون گفت :
- جانگکوک
+ بله استاد
نامجون با همون نگاهی که نمیشد چیزی رو از درونش خوند رو به جانگکوک گفت :
- جانگ هیوک کی بود؟
+ همون کسی که توی سال ۲۰۰۱ در این بیمارستان بستری شده بود؟
نامجون بدون حرفی سری تکون داد و گفت :
- خب ادامه ؟
جانگکوک به تهیونگ نگاه کرد :
+ چیز بود استاد ...
تهیونگ سعی کرد با لبخونی کردن به جانگکوک تقلب برسونه . همونطور بی صدا گفت :
-‌ بیمار ۴۰ ساله که توی آتیش سوزی ۵۰درصد بدنش درگیر سوختگی شده بود
جواگکوک با حواس پرتی داد زد :
+چی؟
نامجون سرش رو به طرف تهیونگ برگردوند ولی تهیونگ خودش رو به اون راه زد و به سقف زل زد
+آها بیماره ۴۰ سالش بود
- چه مشکلی داشت ادامه بده
+ استاد صبر کنید الان میگم نوک زبونمه
تهیونگ اما دوباره سعی کرد با پانتمیم به جانگکوک تقلب برسونه در همون حالت گفت: -بیماره بدنش سوخته بود
+ آها استاد فهمیدم بیماره در حال رقصیدن پای چپش پیچ خورده بود
نامجون که حالا مطمئن بود تهیونگ داره به جانگکوک تقلب میرسونه با عصبانیت به سمتش برگشت و با چشمانی که در اون خشم و جدیت حکم فرما بود به تهیونگ نگاه کرد . اما قبل از اینکه چیزی بگه تهیونگ سریع گفت : 
- استاد عذر میخوام واقعا عذر میخوام ...
من حتی تو مدرسه هم تقلب نمیرسوندم و بچه ها به زور برگه من رو می‌دیدند الان هم مثل اون موقع شده من اصلا قصد تقلب رسوندن رو نداشتم
نامجون بی توجه به توجیه های پی در پی تهیونگ گفت :
- روش درمان جایگزین رو بگو؟
+ استاد این که اصلا چیز سختی نیست. روش ماسکولک
نامجون چشم ریز کرد و گفت :
- از وقتی که تو به جمع ما اضافه شدی از این روش استفاده نکردیم از کجا میدونی؟
+ سال ۲۰۱۲ پرونده شماره ۳۴۰۸ بیمار آقای کیم ووبین که در کار دچار سانحه شده بود و اولین بیمار دوره تخصص شما است . با این روش استخوان لگن رو ثابت کردید و بعد از اون....
نامجون صحبت تهیونگ رو قطع کرد :
- خیلی خب کافیه باید به اتاق جراحی بریم

نامجون گفت :
- این مثل معماست. شریان رو محکم میکنی ولی بافت پیوندی به رگ نمیرسه
تهیونگ در ادامه حرف استادش پرسید:
+استاد میتونم رگ گیرنده رو جلو بکشم؟
- بکش تهیونگ
+استاد
- بله سوکجین
بعد از اینکه تهیونگ دست به کار شد حالا جین فرصتی برای پرسیدن سوالی که ذهنش رو درگیر کرده بود پیدا کرد و پرسید :
+نظرتون درباره قهرمان ها تغییر کرده؟
-خیر، هنوز به قهرمان ها باور ندارم .
تو چطور؟
+من باور دارم. البته فکر میکنم حرف زدن خیلی راه حل بهتری است. و حتما لزومی نداره که یکی برای قهرمان شدن جون خودش رو به خطر بیندازه
- اگر اینقدر به حرف زدن باور داری جواب سوال من رو بده. پسر هفت ساله ای که اوپرا میخونه پسیلیوم سینوس پریفرم داره تار های صوتی رو چطور حفظ کنیم؟
جین به تهیونگ نگاه کرد و لبخند زد :
+ استاد ، بیمار وو دو هوان . پیستول به برش بیرونی‌ عصب لارجرفرغانی خیلی نزدیک بود و تو بینی اش یک شکاف دیدیم و به صورت پتیاریک درمان او را کردیم
نامجون به نشانه تایید سری تکون داد :
- خیلی خب. تهیونگ کلامکا رو دربیار
+ جریان خون به بافت پیوندی انجام شد
- خیلی خب میریم سراغ عضله پکتورال
یواش بازش میکنیم
جیمین به دستگاه نگاه کرد و با نگرانی گفت
+ استاد فشارش داره افت میکنه
- ضربان قلبش داره شدید میشه
× استاد داره جونشو از دست میده
نامجون‌ هم سریعا گفت :
- تهیونگ بررسی کن ببین خونریزی داره یا نه و گاز خون رو سریع بررسی کن
+ خونریزی جدی نمیبینم
- مایع بیشتری تزریق کنید. پرستار جیمین داپلر رو بیار. جین ازت میخوام تمام رگ هایی که رویشون کار کردیم رو بررسی کنی ببین لخته ای وجود داره یا نه
+ چشم استاد
- تو جریان پاروتید یک لخته خون است
+دوباره کلمپ هارو می‌بندیم زود. لخته رو آسپیره میکنم.  پرستار جیمین وضعیت چجوریه؟
جیمین با صدایی که اروم تر شده بود گفت :
- ecg داره میاد پایین
+وضعیت بیمار ثابت شد
- خیلی خب برمیگردیم سراغ ادامه عمل.
نفس عمیقی کشید و زیر لب گفت :
- شاید واقعا باید به قهرمان ها باور داشت ولی حرف زدن بازم خیلی بهتره.
.
.
.
نامجون با نگاه مهربونی که در چند روز اخیر نسبت به اقای لی تغییر کرده بود گفت :
- آقای لی راستش رو بخواید همه چیز الان تو وضعیت خیلی خوبیه. میتونید به مرور زمان مثل قبلا صحبت کنید
تهیونگ هم ادامه داد :
+ لازم نیست زیاد به خودتون سختی بدید چون بهبود یافتنتون طول میکشه
صدای کوبیدن در به گوش رسید و کسی پشت در بود
- بفرمایید داخل
زنی با موهای بلند قهوه ای که طرز مرتبی دم اسبی بسته شده بود و لباسی اسپورت به تن داشت پشت در بود و در رو باز کرد
+ میتونم بیام داخل؟ ببخشید مزاحم شدم
- بله حتما
بعد از ورود زنی که یون جو نام داشت به داخل نامجون گفت :
- ببخشید میتونید خودتون رو معرفی کنید
لی یون با دیدن اون زن حیرت زده و خوشحال شد و گفت
+ایشون همون ز..زنی است که توی مترو بود
یون جو بعد سمت لی یون برگشت و گفت :
- تمام بیمارستان های سئول رو دنبالتون گشتم حالتون خوبه؟
لی یون سری به نشونه تایید تکون داد
نامجون هم اونجا موندن رو جایز ندونست پس لبخندی زد و گفت :
- ما تنهاتون میزاریم تا راحت تر باشید بلا به دور باشه
یون جو گفت:
- ممنون

تهیونگ

به سرعت سمت کلینیکی که جونگکوک در اون مشغول به کار بود رفتم . وقتی به اونجا رسیدم
آروم در زدم و گفتم
+جانگکوک دو دقیقه وقت داری؟
- الان وقت ندارم
+ لطفا میخوام درباره یک موضوعی باهات مشورت کنم
جانگکوک نگاهش رو از برگه های توی دستش به تهیونگ داد و به سمتش برگشت
- چه موضوعی؟
تهیونگ سریعا کلمات توی ذهنش رو مرتب کرد و گفت :
+ من از یک نفر خوشم میاد ولی نمی دونم چطور بهش اعتراف کنم .
جونگکوک بعد از حرف تهیونگ لحظه ای شوکه شد و سعی کرد با گاز گرفتن لبش خنده‌اش رو محو کنه
- چی واقعا؟من که میدونم عاشق کی شدی‌ خانم وانگ پانسمان شما تموم شده میتوانید مرخص بشید
+خیلی ازتون ممنونم
- تهیونگ بیا اینجا بشین
تهیونگ با استرس کنار جونگکوک نشست
+هیونگ وقتی صداش رو می‌شنوم ضربان قلبم به طرز غیر قابل باوری شدت میگیره و زمانی که اون رو میبینم درد خیلی عجیبی رو داخل قلبم احساس میکنم. وقتی به چشم های اقیانوسی و عمیقش نگاه میکنم دلم میخواد درون چشمانش غرق بشم اما سریع ازش فاصله میگیرم. میخوام حسی که به اون دارم رو بگم ولی نمیتونم.......
میترسم.
اون لیاقت آدم هایی خیلی بهتر از من رو داره
هیونگ......من باید چیکار کنم؟

امیدوارم خوندن پارت جدید لذت ببرید🩵

doctor kim Where stories live. Discover now