𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐

340 63 28
                                    

" مهم "
{ بچه ها اگه روحیه ی حساسی دارید یا از صحنه ی اسمات خوشتون نمیاد این پارت رو نخونین. پارت کوتاهیه و کلش رو اسمات گذاشتم تا کسی که نخوند این پارت رو از داستان جدا نشه
خوندن نخوندنش دست خودتونه پس اگه حساسین نخونید بهرحال
مرسی}

✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈

جان به سرفه افتاده بود و نمیتونست نفس بکشه هر سعی میکرد نمیتونست دست ییبو رو از گلوش جدا کنه.

مرد جلوش واقعا عصبی بود و جان واقعا نمیدونست چیکار باید بکنه.تقلا کردن هاش کمتر شده بودن که ییبو گلوشو ول کرد و با یه حرکت بلندش کرد و روی تخت انداختش.

روش خیمه زد و سرشو توی گردن جان فرو برد و شروع به گاز گرفتن از گردنش کرد.

جان میخواست تقلا کنه و ییبو رو از خودش جدا کنه ولی هم توانی براش نمونده بود و هم ییبو خیلی قوی تر شده بود انگار فقط سعی کرد با گاز گرفتن لب هاش و چنگ زدن به تخت صداش بلند نشه

« ییشینگ خواهش میکنم ی بار دیگه پیدا شو تا ارباب خوناشامت گردنمو پاره پاره نکرده تروخدا حتی صدایی ام نمیاد از بیرون مطمعنم مراسم رو تموم کردی... عاح.. »

صدای ناله ی ناخواسته اش توی گوش ییبو نجوا شد و باعث شد ییبو لیسی روی خونی که از گردنش در حال سقوط بود بزنه و به چهره ی ضعیف و دردمند جان خیره بشه.

حتی نگاه کردن بهش هم باعث میشد پایین تنه ی تحریک شده اش بیشتر تحریک شه. به قرمزی روی گردنش خیره شد و زبونشو روی لبش کشید

ییبو : با قرمزی رو پوستت بیشتر جذبم میکنی بیبی اسلیو

لب هاشو روی لب های جان کوبید و بوسه خشنی رو شروع کرد. جان توانی برای مقاومت در برابر ناله هاش نداشت .

ناله هایی که ناشی از دردش بودن رو ازاد کرد که توی دهن ییبو خفه شدن. مطمعن بود ییبو خوناشامه اون مرد حتی الان که دهن جفتشون پر خون لب جان بود هم دست از بوسیدن و گاز گرفتن لب هاش نمیکشید.

جان مجبور بود خون خودشو قورت بده و بخوره
ییبو بالاخره از لب هاش دست برداشت کمی فاصله گرفت و با انگشت شستش خون باقی مونده روی لب های جان رو روی لپ هاش هدایت کرد تا بیشتر و بیشتر پسر زیرش رو درمونده و تزئین شده با خون ببینه

میخواست بیشتر پیش بره اما پایین تنه اش بهش ثابت میکرد که همین الان هم نیاز داره خالی شه یقه ی جان رو گرفت و از روی تخت بلند کرد. مجبورش کرد پایین تخت زانو بزنه و زیپ شلوارش رو پایین کشید و شلوار و باکسرش رو در اورد.

اهمیتی به نگرانی جان نمیداد و همینکه جان میخواست عقب بکشه دستشو پشت سرش گذاشت و تا جایی که نوک عضوش به حلق جان برخورد کنه وارد دهنش شد. با گرمای دهن جان و برخوردش با زبون و حلقش ناله ای کرد .

دستشو پشت سر جان محکم کرد و محکم و تند شروع به حرکت کرد . جان عق میزد و دست پا میزد تا ییبو ولش کنه اما تهش با سیلی محکمی که توی صورتش برخورد کرد ساکت شد.

ییبو کف پاشو روی ران پای جان گذاشت و فشار داد تا خوب روی زمین بشینه و بلافاصله پاشو روی عضو جان گذاشت و به زمین فشارش داد. پسر ناله ای کرد که با وجود عضو بزرگ شده ی ییبو توی دهنش خفه شد نگاه دردمند شو به چشم های ییبو که هیچ حس رحمی توشون موج نمیزد داد تا شاید دل سنگش ترک برداره و بهش رحم کنه اما اون چشم ها هیچی رو منعکس نمیکردن.

ییبو دوباره محکم به حرکت دادن خودش توی دهن جان ادامه داد و جان اونقدر درگیر درد پایین تنه اش بود که از یاد ببره تموم معده اش داره میاد بالا.

ییبو به اوج بود و اینو خوب از سریع تر شدن حرکاتش میتونست بفهمه اما لحظه اخر ییبو عضوشو از دهنش بیرون اورد و با دست پمپ کرد و تموم مایع لزج شیری رنگش رو روی صورتش جان خالی کرد

عقب کشید و روی تخت نشست و به قیافه ی داغون جان نگاهی انداخت. نیشخندی زد و چند تا دستمال در اورد و سمت جان روی زمین پرت کرد.

ییبو : صورتتو پاک کن بیا رو تخت کارم هنوز باهات تموم نشده

با اومدن جان روی تخت شلوار و باکسرش رو از پاش در اورد و روی زمین پرت کرد به حالت داگ استایل در اوردش و بدون اماده کردنش کامل واردش شد.

با بلند شدن ناله ی جان اسپنکی بهش زد و شروع کرد به حرکت دادن خودش درون جان . جان تنگ و گرم بود و این بیشتر تحریکش میکرد و باعث میشد سرعتش رو هر لحظه بیشتر کنه و ناله های جان توی گوشش نجوا میشد هر از گاهی اسپنکی بهش میزد تا قرمزی جلوی چشمم قرمز و قرمز تر بشه

بعد از چند راند بالاخره روی تخت دراز کشید و چشم هاش روی هم افتاد اما جان تا صب از درد نتونست چشم روی هم بزاره.

✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈

عام سلام
چطورین؟
حال دلتون چطوره؟
بچه ها ساری روند اپ کردنم یکم طولانی تر شده بخاطر اینکه اینو نویسنده ها شاید بهتر درک کنن من انگار نمینویسم و خود کاراکتر هان که انتخاب میکنن روند داستان چجوری ادامه پیدا کنه و سعی میکنم بهترین ایده ام بین ایده هامو پیاده کنم
مرسی که منتظر موندین و میخونین
این پارت اونایی که خوندین چطور بود؟
یکم از ژانر بی دی اس امی داشت خارج میشد ولی خب ییبوی داستان بخاطر دلایلی که بعدا میفهمین شخصیت خیلی سرد و خشنی داره و یهویی نمیشه عاشق شه خوشگلا ~~
بهم ووت و کامنت بدین
واقعا نسبت کامنت و ووت ها به خونده شده ها خیلی کمه و من نویسنده ام دوست دارم نظر ها و واکنش هاتونو ببینم
بوس به کلتون لاولی ها ~~

𝑮𝒆𝒏𝒋𝒊 (𝑩𝑱𝒀𝑿) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora