Part 9

755 118 12
                                    

Writer
از زمانی که از تایلند برگشته بودن همه چیز خوب پیش می رفت چان مهمونی ترتیب داده بود و اونجا قرار گذشت خودش رو با سونگمین به همه اعلام کرده بود رابطه مینهو با جیسونگ خوب شده بود اما ناگفته نماند که جیسونگ آتش انتقام بخاطر اون دستور تجاوز وجودش رو گرفته بود و همین باعث میشد که تمام مدرسه فکر کنن اونا دشمن همن و اما با دوست شدن فلیکس و جونگین با سونگمین اون اکیپ نه نفره شده بود که برای همه تعجب آور بود که چرا با وجود کینه بین مینهو و جیسونگ مینهو جیسونگ رو از اکیپ بیرون ننداخته بود
Jisung
دیروز از مدرسه که برگشته بودم بابام به بار کتک کشیدم ولی یه تفاوت با بار های قبلی داشت اینکه طلبکاراش زنگ زدن و گفتن اگه تا دو روز دیگه پولم رو ندید ازتون شکایت میکنم و به همین دلیل به جز بدنم صورتمم داغون شده بود خیلی تلاش کردم که رد روی صورتم رو بپوشونم ولی تأثیر نداشت و خب اگه الان نگاه متعجب بچه ها رو فاکتور بگیریم وضیعت خوبه رفتم سر جام نشستم به سونگمین و جونگین راجب بابام و صورتم به صورت آنلاین گفته بودم

جیسونگ: سلام
فلیکس، سونگمین: سلام
جونگین همینطور که سرش تو گوشیش بود بهم سلام کرد سر جام نشستم که یدفعه جونگین دستاش رو کوبید رو میز

فلیکس: زهر مار چته؟
جونگین: چرا من سینگلم؟
هر سه تامون با نگاه وات د فاکی نگاش کردیم
سونگمین:این از کجا دراومد؟
جونگین:دیروز دادشم با دوست پسرش رفته بود بیرون الان هم عکس پست کردن و همینطور دیروز دوست دختر خواهرم هم اومده بود خونمون و شب آه و ناله هاشون نمیذاشت بخوابم خب منم حسودی میکنم
سونگمین: صبر کن صبر ‌کن با وجود مامان و بابات سکس میکردن
جونگین:مامان و بابام رفتن یه سفر کاری تا ماه دیگه هم نمیان
جیسونگ: خب بچه ببین جیمین هیونگ و یونگی هیونگ هر دو شاغل هست و جیسو نونا و جنی نونا دانشجو هستن،تو هم هر وقت همسن اونا شدی اگه دوست پسر نداشتی غر غر کن
جونگین: کجای کاری جیمین و یونگی وقتی که اول راهنمایی بودن رل زدن و جیسو و جنی هم دوم راهنمایی که بودن

بالاخره زنگ آخر بود و همه خوشحال بودیم که ریوجین با دو اومد بالا سرمون
نفس نفس میزد با حالت نگرانی نگاهش کردم
جیسونگ: چیشده ریوجین
ریوجین: داخل مدرسه پیچیده که مینهو این بلا رو سرت آورده حقیقت داره؟
با چشمای گرد شده بهش نگاه کردم تا خواستم جواب بدم صدای یه نفر رو شنیدم
خانم شین:هان جیسونگ با من بیا به دفتر مدیر
بلند شدم و دنبال خانم شین راه افتادم مینهو هم اونجا بود
آقا کیم: این شایعات داخل مدرسه چی میگن هان جیسونگ و لی مینهو شما جفتتون بهترین شاگرد های این مدرسه اید.
مینهو اومد حرفی بزنه که مدیر اجازه بهش نداد و رک به من گفت
آقا کیم:هان جیسونگ تو جواب بده،این بلا رو لی مینهو سرت آورده؟
Writer
از نظر جیسونگ این بهترین فرصت بود،بهترین فرصت برای گرفتن انتقام بهترین فرصت برای آروم کردن قلبش،بهترین فرصت برای اینکه به مینهو بفهمونه که تا مرض سکته کردن رفته

جیسونگ: بله آقای کیم کار مینهو

چشمای آقا کیم و مینهو بزرگ تر از این نمی‌شد

آقا کیم:جفتتون بیرون و مینهو فردا با والدینت ببینمت

Minho

سریع از اتاق آقای کیم و بعدش از مدرسه زدم بیرون مدرسه تموم شده بود پس اهمیت نداشت عصبانی بودم
عصبانی؟؟؟
حتی عصبانی هم حال الان منو توصیف نمی‌کرد چرا دروغ گفت من که هر کاری کردم که منو ببخشه نا خواسته اشکام رو گونه هام سقوط کرد قلبم درد میکرد چون از اون سنجاب خوشم اومده بود دلم میخواست همیشه پیشم باشه و همه چیو راجبش بدونم نمیدونم اسم این حسو میشه عشق گذاشت یا نه اما میخوام کسی باشم که بهش کمک کنه
در ماشینمو باز کردمو سوار شدمو محکم کوبیمش ماشینو روشن کردم و با سرعت خیلی زیاد می‌روندم

Jisung

زمانی که مدرسه تموم شده بود داشتم به خونه برمیگشتم که دیدم مردم دوز یه کامیون جمع شدن و نشون میداد کسی تصادف کرده افراد اونجا رو کنار زدم با دیدن جلوم فقط یه کلمه از بین لبام خارج شد

جیسونگ: مینهو.....


♥️های های ببینید کی برگشته نویسنده تنبل
امیدوارم لذت کافی رو برده باشید
میدونم خیلی کمه اما شما به بزرگی خودتون ببخشید

میخوام داخل تلگرام چنل بزنم و نیاز به ادمین برای ترجمه مومنت اینجور چیزا دارم اگه کسی میتونه کمکم کنه داخل واتپد بهم پیام بده
با سپاس فراوان ❤

For the first timeWhere stories live. Discover now