Part 12

827 82 13
                                    

Seungmin

از ماشین چان پیاده شدیم و به سمت خونه باغ چان راه افتادیم در رو باز کردیم و رفتیم داخل من به سمت اتاق رفتم و چان به سمت شومینه رفت تا روشنش کنه
کمد لباسی رو باز کردم یکی از تیشرت های چان رو برداشتم و با فرم مدرسه عوضش کردم تفاوت قدی من و چان زیاده بخاطر همین دیگه شلوار نمیپوشم از اتاق بیرون اومدم  چان رفت توی اتاق تا لباس هاش رو عوض کنه سمت آشپزخونه رفتم همون موقع چان از اتاق اومد بیرون اومد

سونگمین: کریس چی میخوری؟
چان: فرقی نداره بیب هر چی میخوای درست کن

سری تکون دادم

سونگمین: پس کیمچی با برنج سرخ شده درست میکنم
چان:اوکی،الان میام کمکت

مشغول آشپزی شدیم و بعد از اینکه نهار خوردیم جفتمون به گوشی هامون پناه بریدم غرق در اینستا بودم که با احساس خیسی روی مچ پام سریع نگاهمو به پام دادم چان داشت از رو مچ پام تا روی رونام کبوری های ریز و درشت می کاشت دستمو داخل موهاش کردم

سونگمین: آهه.....کریس نکن
چان:چرا؟دوست نداری؟
سونگمین: چ..چرا اما فردا امتحان دارم

سرشو بالا آورد و بهم نگاه کرد

چان:پاپی منحرف کی گفت میخوایم از اون کارا کنیم؟

شت ریدم آب هم قطعه ،به هرجایی جز صورت چان نگاه می کردم و با مِن مِن گفتم

سونگمین: خ..خب فکر کردم میخوایم.....

حرفم با کوبیده شدن لب های چان روی لبام قطع شد شروع به همکاری کردم که بعد از ده دقیقه صدای گوشی هامون هم زمان بلند شد از هم جدا شدیم و دیدیم یکی از بچه های مدرسه داخل گروه چت مدرسه فیلم  گذاشته و زیرش نوشته
(هیونجین به چانگبین خیانت کرده)
سریع فیلم رو  دانلود کردم و با دیدنش دستم رو جلوی دهنم گرفتم هیونجین و فلیکس داشتن هم رو می بوسیدن فلیکس راجب احساساتش به هیونجین بهم گفته بود اما الان کل مدرسه یه جور دیگه برداشت میکنن نگاهمو به چان دادم مطمعنا چان از این قضیه خبر نداشت

چان:اون هیونجین خر مگه نگفت چانگبین رو دوست داره پس این چیه؟

سریع از روی مبل بلند شدم و شماره فلیکس رو گرفتم
بعد از چند تا بوق جواب داد سریع گفتم

سونگمین: برو گروه چت مدرسه رو چک کن

و قطع کردم و به چان نگاه کردم که سوالی نگاهم می کرد
چان:یه توضیح بهم بدهکاری کیم سونگمین

سرم رو تکون دادم و شروع کردم به توضیح دادن

Jisung

بعد از عوض کردم لباسم با اون هودی از مستر اتاق بیرون اومدم

مینهو: بیا رو تخت بشین و پاهات رو دراز کن
جیسونگ: باشه

کاری که گفت رو انجام دادم سمتم اومد و پایین پاهام نشست و شروع به بستن پاهام کرد در همین حین با صدای پیامک گوشیم نگاهمو به گوشیم دادم و با دیدن هیونجین و فلیکس که در حال بوسیدن هم بودن پاهام رو که الان کمی خم شده بودن رو با سرعت صاف که باعث شد  محکم به دیک مینهو بخوره و از روی تخت به پایین پرت شه

مینهو: سنجاب وحشی چه خبرته عقيم شدم

اهمیتی بهش ندادم و همینطور که روی فیلم زوم می کردم تا از اینکه این دوتا پسر هیونجین و فلیکس هستن مطمئن بشم مینهو بالای سرم اومد و با دیدن فیلم گوشی رو از دستم کشید

مینهو: اینا هیونجین و فلیکس هستن؟

گوشیم رو ازش گرفتم و شماره فلیکس رو گرفتم
به محض جواب دادنش گفتم

جیسونگ: برو گروه چت مدرسه رو چک کن.

و قطع کردم و با صورت مینهو که سوالی بهم نگاه می کرد مواجه شدم

مینهو: میشه بگی چه خبره؟

سرمو تکون دادم به هرحال مینهو دوست هیونجین

Felix

بعد از اینکه سونگمین بهم زنگ زد تا خواستم وارد گروه چت مدرسه بشم دوباره گوشیم زنگ خورد اینبار جیسونگ بود جواب دادم

فلیکس: آنیوگ جیسونگا
جیسونگ: برو گروه چت مدرسه رو چک کن

و سریع قطع کرد اینا چشون شده سرمو بالا آوردم و به صورت هیونجین نگاه کردم اخماش توی هم بود وبه  گوشیش نگاه می کرد وارد گروه چت مدرسه و با دیدن فیلم دستمو روی دهنم کوبیدم سریع وارد تیک تاک شدم و به تعداد فالور هام که هر ثانیه کمتر میشدن نگاه کردم اشک توی چشمام جمع شده بود روی خواستم روی زمین بیفتم که هیونجین گرفتم سریع بازوهام رو از داخل دستاش درآوردم و  کیفم که گوشه ی زمین بود رو برداشتم و از مدرسه زدم بیرون

Hyunjin

بعد از اینکه فلیکس رفت مشتمو به دیوار کوبیدم و کمی از عصبانیتم رو روی دیوار خالی کردم خواستم برم دنبال فلیکس که گوشیم زنگ خورد مینهو بود

هیونجین: بله؟
مینهو: بلند شو بیا خونه باغ چان قرار شد همه بیایم اونجا به فلیکس زنگ زدیم دو کوچه اونور تر مدرسه هست برو سوارش کن و باهم بیاید
هیونجین: باشه

از مدرسه خارج شدم و سوار ماشینم شدم و رفتم دنبال فلیکس سوار ماشین که شد سلام آرومی کرد جوابشو دادم و نگاهمو به رو به رو دادم بعد از ده دقیقه با صدای هق هق نگاهمو بهش دادم داشت گریه می کرد با دیدن اشکاش انگار روی قلبم اسید ریختن دستشو گرفتم یهو با صدای بلند شروع به گریه کرد ترسیدمو ماشین رو کنار جاده پارک کردم و از ماشین پیاده شدم سمت در کمک راننده رو باز کردم و بغلش کردم و آروم دستمو روی سرش می کشیدم
هیونجین: هیش آروم باش اتفاقی نمیفته
فلیکس هیونجینا...هق..چیکار کنم..الان بچه ها...چه..فکری می..می کنن..مگه..تو نگفتی چانگبین هیونگ رو دوست داری..پس چرا..چرا منو بوسیدی؟؟

سرشو به سینه ام چسبوندم الان بهترین موقع برای گفتن حقیقته

هیونجین: شاید چون در واقع تو رو دوست دارم

یهو آروم گرفت و سرشو از سینم خارج کرد

فلیکس: یع...یعنی چی؟

لبخندی بهش زدم

هیونجین: دوست دارم فلیکس

و لب هامو روی لباش کبوندم

For the first timeWhere stories live. Discover now