-جین، باورم نمیشه! اصلا تغییر نکردی.از آخرین باری که جین این صدا رو میشنید، شش سال میگذشت. درحالی که جین توی رویاهاش میدید که پدرش توی هلف دونی داره آب خنک میخوره، اون داشت توی ژاپن آزادانه میچرخید و الان هم جلوش نشسته بود. حالش هم خوبِ خوب بود و به نظر نمیرسید هنوز توی زندان باشه. اینها همش واقعیت بود یا جین فقط داشت کابوس میدید؟
جین با بدن خشک چرخید و به سمت در نگاه کرد که مرد تعظیمی کرد و خارج شد. الان فقط جین بود و پدری که ازش متنفر بود. جین با بی حسی دوباره چرخید. زیر چشم های مرد سیاه و کبود بود. از آخرین بار خیلی کم مو تر شده بود. ریش شلخته و به هم ریختهش رشد کرده بود. چشم هایی متشابه به مال خودش که از اونها متنفر بود. تنها آراستگی ای که توی ظاهر مرد میدید، کت و شلوارش بود.-نمیخوای بگی دلت برام تنگ شده پسرم؟ تو هم مثل مادرت بیرحمو سنگدلی!
-بسه. بگو چی ازم میخوای.
جین با صدایی که از خشم و هیجان میلرزید، پرسید. مرد لبخند زد. جین به یاد زمانی افتاد که پدرش با همون لبخند و نگاه ملتمسانه ازش پول میگرفت تا بدهی هاش رو پرداخت کنه. جین فقط یازده سال داشت و این باعث میشد هر ثانیه بیشتر از قبل ازش متنفر بشه.
از روی صندلی چرمیش بلند شد و به سمت جین اومد.
-خوبه. خودت میدونی حوصله چیدن مقدمه رو ندارم. تو باید این گاوصندوقو برام باز کنی.
به جعبه بزرگ فلزی کنار میزش اشاره کرد. جین پوزخندی زد.
-چرا از من اینو میخوای در حالی که خودت استاد این کارایی؟
مرد بلند خندید.
-مثل همیشه بامزه ای پسر.
کنار گاوصندق ایستاد و با کف دست به سر اون ضربه زد.
-این یه گاوصندق معمولی نیست. با دی ان ای کار میکنه. برای پدربزرگته، یعنی پدرِ مادرت.
چشم های جین با هر حرف پدرش بیشتر باز میشد. با یک جمله مرد، تا آخر حرفش رو خوند. حالا کاملا میفهمید چرا اونجاست. این معامله فاکی از اولش هم هدفش مشخص بود. جین اینجا بود برای اهداف پدرش. چو فقط یه معامله گر بود که پدرش از اون اینجا بودنش رو خواسته بود. تمام پازل های گمشده توی مغزش حالا داشت کنار هم چیده میشد.
-خیلی سادست. من این دی ان ای رو ندارم. گیر اوردن تو هم راحت تر از مادرت بود، پس من ازت میخوام بازش کنی.
-و اگه نکنم؟
جین با اخم ریزی پرسید. مرد گفت: میدونستم کار به اینجا میکشه.
روی میزش نشست و صفحه لبتابی که باز بود رو به سمت جین چرخوند. صفحه نمایشگر نقشه ای با یک علامت روش بود.
YOU ARE READING
Memories of 19 | Namjin
Fanfictionیه پسرِ دبیرستانیِ ساده چه جور زندگی ای میتونه داشته باشه؟ -Namjin story (Ongoing) Started: 2021, 21 Apr.