-پیسسسست!
جین با ابروهای بالا پریده خم شد و از کنار در لاکرش به پسری که ناگهان کنارش سبز شده بود، نگاه کرد. کی توی اون مدرسه نفرین شده بود که این پسر قد کوتاهِ عینک ته استکانی رو نمیشناخت؟ خب، هیچکس! هان جسون با چشمهای درشتش جین رو برسی کرد و در آخر اشاره ای زد تا جین رو جلوتر بکشونه. جین آروم نزدیک رفت و صبر کرد تا جسون حرفش رو بزنه.
-باز چیه؟
-خبر دارم برات.
جسون گفت و بیخیال به لاکر های بسته تکیه زد. جین با اخم وسایل توی بغلش رو جابهجا کرد.
-بگو ببینم چیه.
پسر نگاهی به اطراف انداخت.
-دوشنبه داشتم از کنار دفتر مدیر رد میشدم.
ساکت شد. جین کنجکاو پرسید.
-خب؟
-صدای دو نفرو شنیدم.
جین سر تکون داد ولی جسون چیزی اضافه نکرد.
-نمیخوای بگی کی بودن؟
هان جسون نگاه معنا داری به جین انداخت و جین کلافه پوفی کشید. انگشتهاش رو توی جیبش فرو برد و چند اسکناس کف دستش گذاشت.
-همین؟
-بیخیال! پول نهارمو دارم بهت میدم!
جین که دید پسر به حرف نمیاد با اخم پلکهاش رو به هم فشرد. متنفر بود از این کار ولی اون لعنتی باید حرف میزد.
-و پروژهی زبانتو انجام میدم برات.
جسون لبخند کشیده ای زد و سر تکون داد.
-قبول.
جین با کلافگی در کمد فلزیش رو بست.
-خب حالا بنال ببینم چی شنیدی.
پسر کمی جابهجا شد و جور دیگه ای به پشتش تکیه زد.
-صدای کیم نامجونو شنیدم که داشت با یه نفر حرف میزد. میدونم مدیر نبود، چون صداش برای یه زن بود.
جین از شنیدن اسم نامجون تعجبی نکرد. این خبر مثل یه آهنگ تکراری بود براش، ولی زن...
-و من مطمئنم اون زن مادر تو بود، کیم.
جین برای چند ثانیه کارش فقط زل زدن به کف زمین بود.
-هه! چرا مادرم باید تو اتاق مدیر باشه؟ چرا چیزی در این مورد به من نگفته؟ اون... اون فقط اومده بود مدرسه ولی دفتر مدیر... نه...!
جسون با چشم های درشت شده دستش رو جلوی جین تکون داد تا از افکارش بیرونش کنه.
-هی، هنوز نگفتم چی شنیدم.
جین نفسش رو بیرون داد و پسر به حرف اومد.
-داشتن بحث میکردن. راجب اتفاقی که تو راهروی مدرسه افتاد. مثل اینکه مادرت خبردار شده بود.
BINABASA MO ANG
Memories of 19 | Namjin
Fanfictionیه پسرِ دبیرستانیِ ساده چه جور زندگی ای میتونه داشته باشه؟ -Namjin story (Ongoing) Started: 2021, 21 Apr.