جونمیون معمولا عصر روزهای جمعه اش رو صرف خوردن چای در کافه مورد علاقه اش میکرد و بعد به کتابخونه میرفت تا به کارهای عقب مونده اش رسیدگی کنه. اما امشب بعد از پیدا کردن شال گردن طرح کلاسیکش اون رو محکم دور گردن و چونه اش بست تا برای سرمای استخوان سوز هوای امشب آماده بشه..بله اون داشت به دیدن مسابقه میرفت.با اینکه شب خوبی برای تماشای فوتبال بود اما تماشاگران کمتر از حد انتظارش بودن. بیشتر از یکسال بود که برای دیدن مسابقه نیومده بود، آخرین بار زمانی بود که چانگمین اون رو به مسابقه فوتبال جمعه شب آورد و بعد از کسب امتیاز تاچ داون، اولین بوسه جونمیون رو دزدید.
حسی آشنا به قلبش چنگ زد زمانی که بازیکنان به زمین اومدن و در کسری از ثانیه نورافکن ها همه جا رو نورانی کردن..جونمیون فریادی برای تشویق چانیول زد وقتی که جثه آشنای اون رو میون هم تیمی هاش پیدا کرد، بازیکن شماره ی 61.
دیدن چانیول تو این شرایط حس عجیبی داشت.همین چند ساعت قبل، چانیول خیلی آشفته و داغون سرش رو روی شونه اون گذاشته بود و گریه میکرد. البته که چند دقیقه بعد هم کم مونده بود بخاطر نشون دادن طراحیش به جونمیون با کله روی زمین بیفته. اون چانیول همونی بود که جونمیون همیشه میشناخت، یه پسر قد بلند بانمک که صدای خوبی هم داشت. اما چیزی که عموم مردم الان شاهدش بودن، پسری با قدرت بدنی بالا و مهارتی مثال نزدنی تو زمین بود. با اینکه چهره اش بخاطر کلاه* درست دیده نمیشد اما جونمیون میتونست بگه که چانیول کاملا متمرکز و غرق در بازی بود.
لباس ورزشی که پوشیده بود اون رو چهار شونه تر و کمرش رو باریک تر نشون میداد. شلوار مشکی تنگ عضلات پاهاش رو به نمایش میگذاشت و اون رو قد بلند تر اما کوچک جثه تر و ظریف تر از بقیه بازیکنان جلوه میداد. اما وقتی سوت شروع کوارتر اول به صدا دراومد، چانیول با سرعتی وصف ناپذیر شروع به دویدن کرد و بین آرایش دفاعی و تهاجمی مدام تغییر تاکتیک میداد. با بدست آوردن توپ فوتبال میون بازوهاش ، دیگه کسی نمیتونست بهش برسه.
وقتی چانیول اولین امتیاز تاچ داون رو کسب کرد، گروه تشویق موسیقی مخصوص رو پخش کردن و جونمیون تلاش کرد تا متن آهنگ رو به یاد بیاره و همخوانی کنه..پیروزی..پیروزی..برای رسیدن بهش باید بجنگی...
به گروه تشویق که با آرایشی تهاجمی با صدای بلند سرود میخوندن و نوار های رنگی دستشون رو تکون میدادن نگاه کرد. بین اونها سوهیون رو دید که موهاش رو به زیبایی بسته بود و دامن کوتاهی که پوشیده بود هیکل بی نقصش رو به نمایش میگذاشت.
...تیم ما پیشتازه و شما فقط میتونید صبر کنین.. تا زمانی که به نفس نفس بیفتید شکستتون میدیم ...
خیلی زیبا و جذاب بنظر میرسید، تصور کردنش توی بغل چانیول خیلی آسون بود..اونا واقعا برای هم ساخته شده بودن، از اون کاپل هایی بودن که هر کسی میدیدشون با حسادت بهشون لبخند میزد.اگر چانیول چیزی به اون نمیگفت و اگر جونمیون همسایه ی چانیول نبود هیچوقت حتی شک نمیکرد که رابطه اون ها پر از احساسات بد و تصمیمات اشتباهه.
YOU ARE READING
Through the Walls [Persian]
Fanfiction...درد تیزی رو در شقیقه هاش حس کرد.این اولین باری نبود که جونمیون بخاطر همسایه پر سر و صداش سردرد میگرفت... ژانر : برشی از زندگی،کالج کاپل : چانهو نویسنده : bespokenboy مترجم : lexin (این فیکشن ترجمهای میباشد)