•part 9•

106 23 30
                                    

با وجود اینکه بیشتر از دو ماه از "قرار گذاشتنشون" میگذشت اما هنوز هربار که چانیول دستش رو میگرفت باعث تعجب جونمیون میشد. هیچ دلیلی نداشت که ساعت 3 نیمه شب توی خونه چانیول باشه و در حالی که هر دو مشغول کار با لپتاپشون هستن، بدون هیچ فاصله ای کنار هم نشسته باشن و انگشتاشون در هم قفل باشه.. اما خب چانیول میگفت که این کار به تمرکز کردنش کمک میکنه. چانیول در حال انجام دادن پروژه کلاس برنامه نویسیش بود که فقط تا صبح مهلت داشت، و جونمیون داشت آخرین کلمات مقاله ای که باید جمعه شب تحویل میداد رو تایپ میکرد. بر خلاف چانیول که استرس دلیل  باعث بیدار موندنش شده بود جونمیون باز بودن چشماش رو مدیون قهوه های عزیزش بود.

"مطمئنی من باید اینجا باشم؟" جونمیون پرسید
" فکر کنم فقط دارم حواست رو پرت میکنم، حدود یک ساعت میشه که چیزی تایپ نکردی"

"مشکلی نیست هیونگ" چانیول گفت و دستش رو محکم تر فشرد
" داشتم کد ها رو چک میکردم. برای اینکار نیاز دارم تو کنار من باشی"

" اونوقت چرا؟ حمایت روحی؟"

"دقیقا!"

جونمیون آهی کشید، به بدنش کش و قوسی داد، لپتاپش رو بست و بعد از کنار گذاشتنش از جا بلند شد. اما فورا چیزی به مچ دستش چنگ زد، چانیول که هنوز نگاهش به لپتاپش بود محکم دست اونو گرفته بود و ول نمیکرد.

"کجا میری هیونگ؟"

" گرسنمه، میرم یچیزی درست کنم"

" پس برای منم درست کن"

" هنوز نمیدونم چی قراره درست کنم چانیول." جونمیون خندید.

به آشپزخانه رفت و در یخچال رو باز کرد، اما چیزی جز یه تیکه پیتزای مونده و چند تا میوه پیدا نکرد. مطمئنا هیچ کدوم نمیتونستن اون رو مشغول نگه دارن و بعدش به یه چیز قابل خوردن تبدیل بشن.

" چه مواد غذایی داری؟"

" چیز زیادی بجز اونایی که تو یخچاله ندارم"  چانیول با شرمندگی گفت.

" فکر نکنم با دو تا تخم مرغ بشه برای هردومون املت درست کرد"

بعد از بستن در یخچال کابینت کنارش رو باز کرد، این کابینت حاوی چند بسته خوراکی بود که جونمیون احتمال میداد تاریخ گذشته باشن. اون گوشه یک بسته میکس براونی پیدا کرد، تاریخ درج شده رو چک کرد و وقتی دید که یک ماه تا منقضی شدن وقت داره لبخندی از روی رضایت زد.
" براونی درست میکنم" به چانیول اطلاع داد.

بعد از مخلوط کردن مواد اولیه باهم، جونمیون  فویل الومینیومی رو کف قالب کیک پهن کرد و مایع براونی رو در اون ریخت.

" میشه قاشقش رو لیس بزنم هیونگ؟" چانیول که هنوز مشغول کار بود با صدای بلند گفت.

" ممکنه مریض بشی، چانیول. تخم مرغ خام میتونه باکتری داشته باشه"

Through the Walls [Persian]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora