•_معصومیت..

221 39 6
                                    

وقتی که در باز شد کیونگسو شگفت‌زده شد جونگین لخت بود و فقط یک حوله تنش بود که جلوش باز بود.

"جونگین:بیا تو

کیونگسو با پاهای لرزونش وارد شد و در پشت سرش بست.

جونگین برای خودش شراب ریخت.

"جونگین:یکم میخوای؟

"کیونگسو:نه..من فقط دوربینم میخوام.

"جونگین:تو خوب میدونستی که اگه بیای چه اتفاقی قراره بیوفته..مگه نه؟(جرعه ای از مشروبش،نوشید.)

"کیونگسو:منظورت چیه؟

"جونگین:منظورم اینه که.. قراره من بکنمت.

کیونگسو بزاقش بلعید.

"کیونگسو:نن..نه..تو مرد خوبی هستی..دوربینم بهم بده و بزار من برم.

"جونگین:البته...(دستی به گردنش کشید.)دوربینت دست لوهانه.

"کیونگسو:چیی..؟!

"جونگین:اون میارتش اینجا..(گوشیش برداشت.)الان بهش زنگ میزنم.

"کیونگسو:لعنت بهش..! من فردا باید برم سرکار..من نمیتونم دیر کنم آقای کیم..

"جونگین:خیلی خب..خیلی خبب..(به لوهان زنگ زد و دستور داد تا دوربین بیاره.)حالا..خودتو به من بده ...
چون میدونم که تو هم من میخوای(حوله رو در آورد و گفت.)

"کیونگسو:کی اینُ گفته؟

"جونگین:بدنت..! و اینکه..همه من میخوان.

دستاش باز کرد و کاملا برهنه همونجا وایستاد.

کیونگسو نمیتونست جلوی خودش بگیره و به دیک بزرگش نگاه نکنه.

"جونگین:بیا بیشتر از این وقت تلف نکنیم..مگه تو فردا نمیخواستی بری سرکار؟پس لباساتو در بیار.

"کیونگسو:نهه..!

"جونگین:خدایا..تو خیلی کسل کننده ای!(چشماش چرخوند.)

"کیونگسو؛من کسل کننده نیستم!(لبش گاز گرفت.)

"جونگین:چرا هستی..(حوله رو دوباره پوشید.)فکر کنم که اشتهامو از دست دادم دیگه دلم نمیخواد بخورمت.

"کیونگسو:خوبهه..(اخم کرد و به یکطرف دیگه نگاه کرد.)

"جونگین:دوست پسر داری؟

"کیونگسو:کی گفته من گیم؟

"جونگین:من می‌تونم بگم..احمق که نیستم!

"کیونگسو:نه..مجردم.

"جونگین:دیگه نیستی.

"کیونگسو:چی؟(تک خندی زد.)یعنی میخوای دوست پسرت بشم؟

"جونگین:البته که نه

کیونگسو نا امید شد ولی احساسات واقعیش بروز نداد و گفت:خوبه.

ATTACHED(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now