•_مال من..

207 32 12
                                    

صبح روز بعد،اون رفت سر کار و ۸ ساعت اونجا بود بعد از اون میخواست به دیدن بکهیون بره که یک مرد جلوش سبز شد.

"دو کیونگسو؟

"کیونگسو:بله؟

"همراهم بیا

"کیونگسو:تو کی هستی؟

"من لی پین هستم و از کاراتون خوشم اومده..ممکنه پنج دقیقه از وقتتون رو به من بدین؟

کیونگسو گیج شده‌ بود ولی قبول کرد.

"کیونگسو:باشه

مرد کیونگسو رو به سمت ماشینش هدایت کرد و کیونگسو تو ماشین نشست که اون مرد بلافاصله عکسایی رو نشونش داد.

"کیونگسو:این که منم..

"بله..ما این دو روز تعقیبتون کردیم و فکر میکنیم که شما آدم خوبی بنظر میاین.

"کیونگسو:نمیفهمم

مرد کیفی رو از صندلی عقب در آورد و بازش کرد توش پر پول بود!

"کیونگسو:چ..(بزاقش بلعید.)

"رئیسم ازم خواسته تا اینا رو بهت بدم اگه قبول کنی که باهامون کار کنی اون وقت این پولا مال تو میشه!

"کیونگسو:تو دروغ گفتی..! تو از کارهای من خوشت نیومده!

"آره..من خیلی راحت میتونستم تهدیدت کنم یا حتی بدزدمت ولی ما یک گروه وحشی نیستیم.

"کیونگسو:گروه؟

"گروه زِن

"کیونگسو:تو چی از جونم میخوای؟

"ما تو رو با کیم جونگین دیدیم و ازت میخوایم که جاسوس ما باشی.

"کیونگسو:چی..؟!نهه..!

"تو نمیتونی این پول رد کنی! تو داری با یک پیرمرد تو اون خونه قدیمی زندگی میکنی..تو میتونی یک خونه قشنگتر بخری!

چشماش گرد شد اونا واقعا تعقیبش کرده بودن و همه چی رو راجب زندگیش و پدربزرگش میدونستن اون میترسید که بگه نه پس گفت:بزار فکرامو بکنم

"فقط یک روز وقت داری و گرنه باید یک سر به پدربزرگت هم بزنم.

کیونگسو میدونست که اون مرد بر خلاف لبخندش داره تهدیدش میکنه.

"کیونگسو:من میرم(بزاقش بلعید و از ماشین خارج شد.)
مرد با همون لبخند سرد از پنجره بهش نگاه کرد.

"کیونگسو:لعنتیی(فورا خودش به بکهیون رسوند و بهش گفت چه اتفاقی براش افتاده)

"بکهیون:تو باید خیلی مراقب باشی سوو..! اونا حواسشون به توعه!

"کیونگسو:میدونم..!چکار باید بکنم؟

"بکهیون:پول بگیر(خندید)

"کیونگسو:من جدی گفتم!(عاحی کشید.)

"بکهیون:من واقعا نمیدونم..

ATTACHED(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now