صبح روز بعد،اون رفت سر کار و ۸ ساعت اونجا بود بعد از اون میخواست به دیدن بکهیون بره که یک مرد جلوش سبز شد.
"دو کیونگسو؟
"کیونگسو:بله؟
"همراهم بیا
"کیونگسو:تو کی هستی؟
"من لی پین هستم و از کاراتون خوشم اومده..ممکنه پنج دقیقه از وقتتون رو به من بدین؟
کیونگسو گیج شده بود ولی قبول کرد.
"کیونگسو:باشه
مرد کیونگسو رو به سمت ماشینش هدایت کرد و کیونگسو تو ماشین نشست که اون مرد بلافاصله عکسایی رو نشونش داد.
"کیونگسو:این که منم..
"بله..ما این دو روز تعقیبتون کردیم و فکر میکنیم که شما آدم خوبی بنظر میاین.
"کیونگسو:نمیفهمم
مرد کیفی رو از صندلی عقب در آورد و بازش کرد توش پر پول بود!
"کیونگسو:چ..(بزاقش بلعید.)
"رئیسم ازم خواسته تا اینا رو بهت بدم اگه قبول کنی که باهامون کار کنی اون وقت این پولا مال تو میشه!
"کیونگسو:تو دروغ گفتی..! تو از کارهای من خوشت نیومده!
"آره..من خیلی راحت میتونستم تهدیدت کنم یا حتی بدزدمت ولی ما یک گروه وحشی نیستیم.
"کیونگسو:گروه؟
"گروه زِن
"کیونگسو:تو چی از جونم میخوای؟
"ما تو رو با کیم جونگین دیدیم و ازت میخوایم که جاسوس ما باشی.
"کیونگسو:چی..؟!نهه..!
"تو نمیتونی این پول رد کنی! تو داری با یک پیرمرد تو اون خونه قدیمی زندگی میکنی..تو میتونی یک خونه قشنگتر بخری!
چشماش گرد شد اونا واقعا تعقیبش کرده بودن و همه چی رو راجب زندگیش و پدربزرگش میدونستن اون میترسید که بگه نه پس گفت:بزار فکرامو بکنم
"فقط یک روز وقت داری و گرنه باید یک سر به پدربزرگت هم بزنم.
کیونگسو میدونست که اون مرد بر خلاف لبخندش داره تهدیدش میکنه.
"کیونگسو:من میرم(بزاقش بلعید و از ماشین خارج شد.)
مرد با همون لبخند سرد از پنجره بهش نگاه کرد."کیونگسو:لعنتیی(فورا خودش به بکهیون رسوند و بهش گفت چه اتفاقی براش افتاده)
"بکهیون:تو باید خیلی مراقب باشی سوو..! اونا حواسشون به توعه!
"کیونگسو:میدونم..!چکار باید بکنم؟
"بکهیون:پول بگیر(خندید)
"کیونگسو:من جدی گفتم!(عاحی کشید.)
"بکهیون:من واقعا نمیدونم..
YOU ARE READING
ATTACHED(kaisoo_translation)
De Todoوقتی که مرد مافیایی کیم جونگین... عاشق عکاس جوان، دو کیونگسو میشه... main writer: sun_gee translator:lil_sua