•_بذار برم

50 17 2
                                    

کیونگسو در حالی که به بکهیون خیره شده بود نفسش بیرون داد. اون همچنان مشغول صحبت کردن بود و سعی داشت کیونگسو رو متقاعد کنه که پیشنهاد جونگین رو قبول کنه.

"حقوقش عالیه! چرا که نه! تو باید قبول کنی.

"کیونگسو؛این غیرممکنه!(اخم کرد.)

"مگه به خودت اعتماد نداری؟

"کیونگسو؛چرا دارم.

"خوبه! پس فقط قبولش کن و برو دنبالش!
(بکهیون با لبخند تشویقش کرد.)

"کیونگسو:بهش فکر میکنم.

"درسته ازش عصبانی هستی ولی من مطمئنم هنوزم دوستش داری.

"کیونگسو:نه!من دوسش ندارم!
( با اطمینان گفت.)

بکهیون پوزخندی زد.

"مطمئنی؟

"کیونگسو:آره!

"از کجا مطمئنی عشق به این راحتی ناپدید نمیشه.

"کیونگسو:بکهیون!تو نمی تونی عاشق کسی باشی که بهش اعتماد نداشته باشی.

"من می تونم، عشق کوره.

«پس نمی‌تونی کسی رو که بهت صدمه می زنه دوست داشته باشی.

"من می تونم! عشق مثل یک دارو می مونه که می تونه حالمون خوب کنه.

"کیونگسو:خب من جای دیگه ایی دنبال عشق می گردم.

"تو نمیتونی عشق پیدا کنی، عشق تو رو پیدا میکنه.

"کیونگسو:میشه لطفا خفه شی؟(چشماش براش چرخوند.)

وقتی کیونگسو برگشت خونه اش، سان کنار در منتظرش وایستاده بود.

"کیونگسو؛هی!( لبخند زد.)

"من منتظرت بودم.( سان سیگار زیر کفشش خاموش کرد.)

"کیونگسو:باید زنگ می زدی!

"نمی خواستم مزاحمت بشم.
(سان لبخند زد.)

"بیا تو‌(کیونگسو در باز کرد.)

سان کیونگسو رو دنبال کرد و اونا وارد خونه شدن.

"کیونگسو؛قهوه می خوای یا چایی؟

"بیا چای بخوریم.( سان پیشنهاد کرد.)

"کیونگسو:باشه.

کیونگسو به سمت آشپزخونه رفت و در حالی که منتظر بود آب بجوشه گفت:

"کیونگسو؛تو این سه روز تونستی کاری برام پیدا کنی؟

"هنوز نه.(سان لبخند زد.)

"کیونگسو:فکر می کنم، باید پیشنهاد جونگین قبول کنم. (سرش پایین انداخت.)

سان به سختی بزاقش بلعید.

"فقط چند روز بهم فرصت بده.

"کیونگسو؛من نمی تونم، از بیکاری متنفرم.

ATTACHED(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now