کیونگسو به خونه اش رفت، اون به شدت خسته بود. لبه تخت نشست و به دیوار خیره شد.
"یعنی جونگین بخاطر اینکه من باعث شدم معامله ش بهم بخوره ولم کرد؟باید چکار کنم؟باید عذرخواهی کنم؟ باید ازش بخوام که دوباره برگردیم پیش هم؟چشماش پر از اشک شد بدنش انداخت روی تختش و به سقف خیره شد.
"من بهش نیاز دارم، من دوسش دارم.( اعتراف کرد) چرا من همچین مردی رو دوست دارم؟(با تعجب اشکاش پاک کرد و با قاطعیت بلند شد.)دیگه بهش التماس نمی کنم! اگه اون می خواد ترکم کنه، پس قدر من نمی دونه و منم به کسی مثل اون نیاز ندارم، او من نمی خواد.
کیونگسو نمیدونست چرا احساس میکنه تپش قلبش متوقف شده اون نمی تونست افکار ضد و نقیضی رو که توی ذهنش داشت درک کنه اون جونگین می خواست، ولی اونُ نمی خواست!
به آشپزخونه رفت، برای خودش نودل درست کرد، به زور غذاش خورد و بعد از روز طولانی که سپری کرده بود شب به سختی تونست بخوابه.
صبح روز بعد، با قلبی غمگین به سر کار رفت و صبح روز بعدش هم همینطور..
"کیونگسو:یک هفته اس که جونگین ندیدم.(از نوشیدنیش خورد.)
"بکهیون:خوب شد که ترکش کردی، تو به خاطر اون تو دردسر افتادی!"
دو دوست،تو یک رستوران کوچیک مشغول نوشیدن بودن.
" کیونگسو:باید همینکار میکردم اون یک مرد مافیاییه.(به اطراف نگاه کرد و زمزمه کرد.)
"بخاطر همین باید ازش دور بمونی.
"کیونگسو؛ولی بعضی وقتا دلم براش تنگ میشه
"خب تقصیری نداری اون خیلی سکسیه!
"کیونگسو:ربطی به سکسی بودنش نداره اون احساسی که اون بهم میده..
"مثلا چجور احساسی؟
"کیونگسو:اینکه من یک آدم خاصم
بکهیون نمیدونست چی بگه. اونا داشتن می نوشیدن که دو تا مرد جلوی میزشون وایستادن.
"چانیول:کیونگسو!
کیونگسو نگاهش بالا آورد.
"کیونگسو:سلام چانیول،جونگده!
"چانیول:می تونیم بهتون ملحق بشیم؟(چشمش به بکهیون افتاد.)
بکهیون لبخند زد و گفت؛البته.
چانیول کنار بکهیون نشست و جونگده هم کنار کیونگسو.
"جونگده:شنیدم جونگین ولت کرده.
"چانیول:سهون بهمون گفت.
"کیونگسو:آره..(سرش پایین انداخت.)خوشحالم اون اینکار کرد چون دیگه در امانم.
"چانیول:همینطوره(سر تکون داد و به بکهیون نگاه کرد.)من هنوز شما رو نمی شناسم.
"من بکهیونم بهترین دوست کیونگسو.
YOU ARE READING
ATTACHED(kaisoo_translation)
De Todoوقتی که مرد مافیایی کیم جونگین... عاشق عکاس جوان، دو کیونگسو میشه... main writer: sun_gee translator:lil_sua