•_بوسه

48 15 6
                                    

صدای کیونگسو میلرزید.

"کیونگسو؛جونگین، لطفا!اجازه بده برم!

"جونگین:دیگه خیلی دیر شده.

جونگین در حالی که روی رانندیگش تمرکز کرده بود گفت.
کیونگسو با عصبانیت به بیرون خیره شد و دیگه کاری نکرد.

جونگین نگاهی به کیونگسو انداخت.

"جونگین:نمی خوای بیای آپارتمانم؟

"البته که نمی خوام!

"جونگین؛چرا؟

"چون - من نمی خوام نزدیکت باشم!

جونگین سرش تکون داد.

"جونگین؛باشه.(ماشین نگهداشت و شونه هاش بالا انداخت.)پیاده شو.

چشمای کیونگسو درشت شد.

"تو نمی تونی من تو بزرگراه ول کنی!

"جونگین:چرا می تونم.

کیونگسو اخم کرد، به ماشین های اطرافشون نگاه کرد، اون ترسیده بود،ولی با عصبانیت از ماشین اومد بیرون.

"باشه!

"جونگین:بای.

"عوضی(داد زد و گوشیش برداشت تا با سان تماس بگیره.)

"کیونگسو!من دارم میام.

"کیونگسو؛نیازی نیست.

"چطور؟

"کیونگسو:اون لعنتی من وسط بزرگراه ول کرد! باورت میشه؟

"خب من الان میام دنبالت.

کیونگسو عاحی کشید.

"کیونگسو:عجله کن.

سان با موتورش اومد، کیونگسو پشت سرش نشست و دستاش دور کمر سان حلقه کرد. چشماش بست و به این فکر کرد که اگهدبه آپارتمان جونگین می رفت چه اتفاقی می افتاد. سان کیونگسو رو رسوند خونه اش کیونگسو ازش تشکر کرد،ولی دعوتش نکرد فقط در بست و بدنش روی تختش انداخت.

"من لعنتی برای چی قبول کردم با اون احمق برم!

کیونگسو به آشپزخونه رفت و برای خودش چای درست کرد. یه جورایی نمی تونست به جونگین فکر نکنه.
روز بعد، کیونگسو نزدیکای عصر رفت سر کارش ولی جونگین اونجا نبود. وقتی از بقیه پرسید،اونا گفتن که اون امروز نمیاد.
به این ترتیب، کیونگسو فقط اونجا تو دفتر نشست و وقتی که داشت چند تا از پرونده ها رو بررسی می کرد یک عکس از سان رو تو یکی از پرونده ها پیدا کرد، اون نمی تونست بفهمه چرا عکس سان اونجا بود؟ یعنی جونگین قصد داشت اون بکشه؟

کیونگسو با خودش فکر کرد و سرش تکون داد.

"نه، غیرممکنه!

سه ساعت بعد، اون دفتر ترک کرد و به خونه اش برگشت، یک دوش گرفت و خوابید.

ATTACHED(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now