بعد از اینکه کارشون تموم شده بود و تیرگی شب رو به آسمان هدیه کرده بودند، همهی سردستهها توی کلبهی نامجون برای گرفتن کار فرداشون جمع شده بودند.
-جیمین و هوسوک فردا گرگ و میش و طلوع با شما
جونگکوک جرعهای از آبمیوهاش خورد و منتظر برای گرفتن دستور جدید به نامجون خیره شده بود.
-اینطوری نگاهم نکن! قرار بود تنبیهت کنم اما ازش میگذرم ولی به شرطی که دیگه خراب کاری نکنی! یادت باشه اگه اینبار هم گند بزنی باید از اینجا به سرزمین بعدی بری.
جونگکوک متعجب از اخطار نامجون، چیزی که میخورد توی گلوش پرید و به سرفه افتاد. هوسوک چند ضربهی آروم به پشتش زد و تا آروم شدن سرفههاش کمرش رو نوازش کرد و نامجون رو مخاطب قرار داد.
-لازمه انقدر جدی باشی؟!
نامجون بی توجه به اخم هوسوک و حال جونگکوک سرش رو به غذاش گرم کرد و توی همون حال جواب داد.
-البته! تو با جین حرف نزدی که اینطوری بیخیال صحبت میکنی، اگه دوباره اتفاقی برای زمین بیافته، کی میخواد با اون موجودات وحشتناک زیرین و ارباب ترسناکتر از خودشون همکلام شه؟!
درسته من، پس برای اینکه این مشکلات به وجود نیاد...
رو به جونگکوک کرد و انگشت اشارهاش رو تهدید وارانه جلوش تکون داد.
-فقط یه فرصت بهت میدم جونگکوک، با خراب کردنش، دیگه یه فرشتهی نقاش نخواهی بود و یادت باشه این کار رو بدون کمک و تنهایی باید انجام بدی.
جونگکوک که از عصبانیت هیونگش بغض کرده بود، سعی کرد اون رو قورت بده و اشک توی چشمهاش رو نادیده بگیره.
-چشم هیونگ قول میدم کار اشتباهی نکنم.
-خوبه و اینکه بعد از طلوع آسمان صافی داریم و نیاز به کار زیاد نداره، پس رنگ آمیزیش با تو.
-چشم
سرش رو پایین انداخت، حق رو به هیونگش میداد، دعوای قبلیش با تهیونگ به طرز وحشتناکی خرابی به بار آورده بود و اگه اینبارهم همینطور میشد، چی؟!
-هه فرصت آخر؟! خودشه همونیه که همیشه میخواستم.
تهیونگ که برای سرزدن به نامجون و صحبت درباره سفارش رنگهای جدید به اونجا اومده بود اتفاقی حرفهاشون رو شنید و فردا رو بهترین فرصت برای راحت شدن از دست اون کوچولوی رواعصاب میدید.
YOU ARE READING
Painter Angels
Fantasy▪︎Complete▪︎ ະFɪᴄ Nᴀᴍᴇ ᯓ Painter Angels ະGᴇɴʀᴇ ᯓ 𝙵𝚕𝚞𝚏𝚏, 𝙵𝚊𝚗𝚝𝚊𝚜𝚢, 𝚂𝚖𝚞𝚝 ະCUP ᯓ 𝚅𝚔𝚘𝚘𝚔 شاید بعضی وقتا به این فکر افتادین آسمون چقدر قشنگ شده! باید بگم توی یک دنیای دیگه دقیقا چند طبقه با...