-وقتی رفتم خونت و توی یه اتفاقی در شکست.
-چی؟ در خونم رو تو شکستی؟جونگکوک متعجب و بعد با اخم به تهیونگ نگاه کرد.
-خب تقصیر من نبود، وقتی برگشتیم حتما برات درستش میکنم و اینکه وقتی دیدم پیام گذاشتی و به اینجا اومدی احساس گناه کاری که کرده بودم داشت تمام قلبم رو سوراخ میکرد، آه سخته گفتنش...
به چشمهای منتظر و تیلهای جونگکوک خیره شد و نفس عمیقی کشید، باخودش کنار اومده بود بالاخره باید این رو میگفت.
-من رنگها رو جابه جا کردم و اونوقت اون افتضاح پیش اومد.
منتظر واکنش کوک نشسته بود و اون با حرف نزدنش داشت تهیونگ رو دیونه میکرد که پسر دستش رو بالا برد و فرشته با فکر اینکه قراره کتک محکمی از دیگری بخوره چشمهاش رو بست ولی دست کوک به جای نشستن روی صورتش روی شونهاش نشست.
-میدونستم
حالا این تهیونگ بود که شوکه به پسر نگاه میکرد.
-میدونستی؟
-اوهوم
-چطور؟
-خب اون شب خوابم نمیبرد و داشتم توی محیط قدم میزدم و خواستم رنگها رو چک کنم که دیدمت داری رنگها رو جابه جا میکنی و خودم دوباره بعد از تو به جای قبل برگردوندم ولی صبح چون خیلی دیر خوابیده بودم و فقط میخواستم زود کارها تموم شه، رنگها رو اشتباهی برداشتم. تو هیچ تقصیری نداشتی ولی ممنونم که اعتراف کردی.
-یعنی احساس ناراحتی و اومدنم به اینجا الکی بود؟
-از نجات دادنم پشیمونی؟دست خودش نبود ولی نمیدونست چرا از اینکه از سمت تهیونگ بیارزش شناخته شه براش سخت تموم میشد و با گفتن اون جمله چشمهاش پر شد و منتظر به فرشته نگاه کرد.
تهیونگ با دیدن اشکی در چشم کوک حلقه زده، دستپاچه شد و دستهاش رو روی شونهاش گذاشت.-هی هی نه کی گفته؟ من به حد مرگ نگرانت بودم، اینجا جایی برای لجبازی یا بازیهای بچگانهی ما نبود، شاید اولش به خاطر کار خودم احساس گناه میکردم ولی وقتی نامجون هیونگ حرفم رو باور نمیکرد واقعا نگرانت شدم و تمام تلاشم رو کردم تا خودم رو بهت برسونم.
-و نتیجهاش شد از دست دادن رنگ بالت؟
-خب... خب چطور بگم؟ برای وارد شدن به کابوس اونهم به صورتی که توی دنیای ما قانون شکنی محسوب میشه باید چیزی رو اهدا کنی.
-من نمیفهمم، یعنی تو قدرت بالت رو دادی؟ میشه درست توضیح بدی؟"فلش بک"
-من باید به دنیای زیرین برم و توهم کمکم میکنی، فهمیدی؟
یونجون با عصبانیت تهیونگ به خودش لرزید، وقتی بهش گفته بود حتما باید شب برای اون کار اقدام کنند، فکر میکرد پشیمون میشه ولی دوباره اومد و وقتی تردید فرشتهی رویا رو دید، حسابی عصبانی شده بود.
YOU ARE READING
Painter Angels
Fantasy▪︎Complete▪︎ ະFɪᴄ Nᴀᴍᴇ ᯓ Painter Angels ະGᴇɴʀᴇ ᯓ 𝙵𝚕𝚞𝚏𝚏, 𝙵𝚊𝚗𝚝𝚊𝚜𝚢, 𝚂𝚖𝚞𝚝 ະCUP ᯓ 𝚅𝚔𝚘𝚘𝚔 شاید بعضی وقتا به این فکر افتادین آسمون چقدر قشنگ شده! باید بگم توی یک دنیای دیگه دقیقا چند طبقه با...