Part-2

52 15 0
                                    

با آخرین ضربه توی کاندوم اومد و عضوش رو از پوسی دختر دراورد.
کنارش دراز کشید و ساعد دستش رو روی چشم هاش گذاشت. سکس حسابی ازش انرژی گرفته بود و نیاز داشت استراحت کنه.
امگا مونث با وجود درد کمرش خودش را بالا کشید و سرش را روی بازوی محکم آلفای کنارش گذاشت.
*تهیونگا؟
-هوم؟
*من...من خوب بودم؟
دختر به صدایی که کمی بخاطر خجالت میلرزید گفت و شروع کرد به کشیدن خط های فرضی روی سینه ی الفا
-البته ، مثل همیشه.
دختر لبخندخرگوشی شبیه ماله جونگ‌کوک روی لباهایش نشست و بوسه کوتاهی روی لب های الفای کنارش زد.
خب حتما میپرسید تهیونگ که عاشق جونگ‌کوک بود پس با این دختره چیکار میکنه؟ جوابش واظحه ، آئه-ران دانشجوی سال اول ادبیات ژاپنی کلاسشون بود و تهیونگ در یکی از کلاس هاش دختر را دیده‌ بود. اون دختر چهره ای شبیه به جونگ‌کوک داشت و وقتی تهیونگ باهاش بود حس میکرد کنار جونگ‌کوکه. هرچند از نظرش این دختر به گرد پای جونگ‌کوکش هم نمیرسید اما برای فعلا خوب بود.

-

"میتونم ببوسمت سوهیون؟؟"
امگا با خجالت موهایش را پشت گوشش فرستاد و سرش رو تکون داد و فیلم با بوسه الفا و امگا به پایان رسید.
جیمین با تمام شدن فیلمش آخرین مشت پفیلاش رو هم خورد و کمی به فیلمی که دیده بود فکر کرد.
اون الفای داخل فیلم که اسمش جیهون بود روی امگایی به اسم سوهیون کراش بود و بعد در مهمونی تولد برادرش، سوهیون را به پشت بوم برد و به او اعتراف کرد و بعد به هم رسیدند.
چرا جیمین اینکار را نمیکرد؟ دیگه وقتش بود که حسش را به یونگی اعتراف کنه قبل اینکه او ماله کسه دیگه ای بشه. اره جیمین باید یه پارتی میگرفت!
به سرعت از جاش بلند شد و به سمت سالن ورزش که طبقه پایین کنار استخر بود دوید تا برادرش را توی اونجا پیدا کنه.
با دیدن تهیونگ که مشغول شنا رفتن بود به سمتش دوید و کنارش زانو زد
^تهیونگ پاشو یه کار مهم باهات دارم.
پسر کوچیکتر بعد از شمردن صدمین شنایی که رفته بود روی زانوهاش نشست و همونطور که با حوله ی سفید رنگ دور گردنش عرقش را پاک میکرد منتظر به برادرش نگاه کرد.
^میخوام یه پارتی بگیریم
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و با لحن سوالی که کمی تعجب داخل بود پرسید.
-پارتی؟
^اوهوم ، خیلی وقته که مهمونی نگرفتیم ، حوصلم سررفته خب
تهیونگ از سرجاش بلند شد و بعد از گذاشتن حوله کنار بطری آبش رو میز به سمت تردمیل رفت و همزمان گفت.
-حوصله ندارم هیونگ یه وقت دیگه بگیر
جیمین دنبال تهیونگ بلند شد و دست به سینه شد.
^حیف شد ، اخه میدونی جونگ‌کوک دیروز که رفتیم بیرون یه دامن صورتی کوتاه گرفت و احتمالا میپوشیدش ، ولی انگار مشتاق نیستی کراشتو توی اون دامن ببینی.
سرش را تکون داد و خواست به سمت در بره که با صدای برادرش سرجاش وایساد و نیشخندی روی لب هاش نشست ، اون خیلی خوب  خواب برادرش رو در دست داشت.
-میگم همه ی کار های پارتی را برای پس‌فردا شب آماده کنن
جیمین لبخند ذوق زده ای رو جایگزین نیشخندش کرد و به سمت برادرش برگشت.
^عالیه دونسونگ! پس من میرم لباس پیدا کنم
و با ذوق وصف نشدنی سمت اتاقش دوید تا با جونگ‌کوک بره بیرون و بهترین لباس را پیدا کنه.
________

𝘦𝘨𝘰𝘪𝘴𝘮Where stories live. Discover now