The charm of orange cookies_2

382 94 41
                                    

توی یک ماه گذشته، به طرز عجیبی همه چیز خوب پیش میرفت. این برای بکهیون واقعا غیرقابل باور بود...اون هر شب قبل از خواب از مسیح سپاس گذاری میکنه که مراقبشه. قطعا این ها محبتی از طرف کائنات بود.

_ بکهیون؟

صدای جونگین باعث شد خودش رو به خواب بزنه. اون روز کلاس نداشت و میخواست کمی استراحت کنه تا قبل ازینکه به عمارت اقای پارک بره. طلسم خوش شانسیش تنها روی اون بود که اثر نداشت. پسر های دیگه تقریبا کل روز رو بیرون از خوابگاه یا تو اتاق های دیگه پرسه میزدن و فقط جونگینه که اونجا باقی میمونه.

_ خوابی؟

دوباره زمزمه کرد و هیون همچنان تلاش کرد چشم هاش رو بسته نگه داره. تخت کمی تکون خورد و دو تا دست دورش حلقه شدن:

_ وات د فاک جونگین؟

بدون اینکه دیگه به بازی کردن نقش خوابالودش ادامه بده، جیغ جیغ کرد و پسر دیگه دست و پاهای بلندش رو شبیه اختاپوس دورش پیچید:

_ ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم. فقط دوباره دیدمش...

بکهیون با تاسف بهش نگاه کرد. کراپ زرد رنگش شکم شکلاتی با خط های عضلاتیش رو نشون میداد. اون ادامس موزی عظیم الجثه با وجود چهره ی جذابی که میتونست داشته باشه، شبیه احمق ها رفتار میکرد:

_ دقیقا چی باعث شده ازش بترسی؟

_ اینکه گردنبند یکی از دختر ها رو دزدید و هدیه داد به من؟

هیون به لطف حرافی های جونگین، کاملا اگاه شده بود که اخیرا یه پسر دور و برش میپلکه و هم اتاقیش رو ترسونده. لبخند کج و کوله ای زد:

_ شاید میخواد باهات دوست بشه. شاید ازت خوشش اومده.

جون روی تخت نشست و زانوهاش رو بغل گرفت:

_ اون خیلی عجیبه...دستاش پر انگشتره و یه عالمه تتوی سیاه داره که مثل نوشته های عبری ان.

هیون با ناامیدی از ادامه ی استراحتش، اهی کشید و پتوی ضخیمش رو بیشتر کنار زد:

_ باشه اون عجیبه. بهش گفتی نمیخوای ببینیش؟

البته که نه. جونگین دقیقا اون کسیه که هرگز نمیتونه دست رد به سینه کسی بزنه هرچقدر هم که طرف شبیه کولی های دوره گرد دیوانه باشه.
به هرحال فقط باید میذاشت جون بهش بچسبه چون با دو متر قد، احساس میکنه وقتی به دوست ریز نقشش بچسبه امنیت بیشتری داره حتی اگه گاهی زانوی بک به طور اتفاقی وسط پاهاش بخوره.
اما اون روز جون نمیخواست اینکار رو بکنه.

_ باید دنبالش بریم. باهام تو خیابون قرار گذاشته.

_ بریم؟ احمق نباش من کار دارم.

و پتو رو روی سرش کشید تا این مکالمه رو تموم شده اعلام کنه. جونگین نیشخندی بهش زد و عینک گردش رو روی تیغه بینیش بالا داد. به هرحال اون پاپی بدجنس مجبور بود باهاش بیاد حتی اگه باعث بشه به خشونت دست بزنه...

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Nov 08, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

One shotsWhere stories live. Discover now