vampire!

111 16 0
                                    

چند ساعتی از رفتن تهیونگ و یونگی میگذشت و هنوز خبری از بازگشتشون نبود.

از همه بد تر، هر بار که با یونگی تماس می گرفت با پیغام «مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد» مواجه می‌شد.

این وضعیت کم کم داشت کلافه اش میکرد!

دلیل موندنش، مراقبت از کوک به محض بیدار شدندش بود.
اما مثل اینکه پسر قصد بیدار شدن نداشت!

-هی خون آشام تنبل! ببینم بالاخره نمیخوای رخ بنمایی؟

کنار تخت روی زمین نشست و حالت چهره کوک رو برسی کرد.
هیچ نشونه ای از به هوش امدن نبود!

-اصلا به درک. همینجا بکپ تا باسن دوست پسرت اونجا پاره بشه. فقط در نظر داشته باش اگه بلایی سر یونگی بیاد یه چیزی توی قلب هردوتا تون فرو میکنم.

با نا امیدی نگاهش رو از پسر گرفت و پشت بهش، به تخت تکیه داد.

-الان یعنی چی که اون بچه ننه رو بردی ولی منو با این جنازه اینجا ول کردی؟ اونی که هربار نجاتت میده و حریفاتو به گوه خوردن میندازه منم نه اون دردسر! بذار وقتی خونی مالی و دست از پا دراز تر برگشتی و محل سگم بهت ندادم حالیت میشه. بابا حوصله ام سر رفته، خسته شدم، دارم از گرسنگی میمیرم . یکم دیگه طولش بدید خودم ترتیب این مخزن خون تنبل رو میدم.

-مـ...مخزن خون تنبل؟

-دقیقاً! تنبل گی خوار...هان، چی گفتی؟

از چند ثانیه با درک  موقعیت، مثل جن زده ها از جا پرید و به سرعت به عقب برگشت.

-به به! ببین کی بلاخره بیدار شده! کم کم داشت باورم میشد مردی داداش.

پسر با گیجی دستش رو، روی چشم هاش کشید و کش و قوصی به بدنش داد. هنوز متوجه نشده بود که چه اتفاقی افتاده و الان کجاست.

درست مثل هر روز صبح که از خواب بیدار میشد، دست هاش رو به طرف بالا کشید. اما به جای اینکه با تاج تخت برخورد کنه، به راحتی تاج تخت رو شکست و ازش رد شد.

با ترسی مشهود سرش رو به عقب برگردوند. اصلاً با عقل جور در نمی اومد!
شاید تخت خیلی قدیمی بوده.

کم کم نظرش به بقیه وسایل داخل اتاق جلب شد.

زنجیر های آهنی که به دیوار وصل شده بودند...

میز و صندلی آهنی که انگار یه جنگ پشت سر گذاشته و به شدت کج و کوله شده بودن.
تخت چوبی و ساده ای که روش دراز کشیده بود.

اتاق تقریبا خالی بود. اما انگار قبل از اون گله ای حیوون وحشی داخلش نگداری میشدن.

روی دیوار های بتنی اتاق پر از رد ناخن و مشت و لگد بود.
هیچ اثری از پنجره نبود، فقط دری آهنی وجود داشت که انگار چیزی به قصد فرار بهش حمله ور شده بود. چیزی قدرتمند تر از یه انسان!

you were dead! (S1)Where stories live. Discover now