به محض نشستن توی ماشین عینکش رو در آورد و یکم چشماش رو مالید و قبل از اینکه که حرکت کنه چندین مگس که روی فرمون نشسته بودن توجهش رو جلب کردن...
کم کم تعداد مگس ها زیاد شد و با دستش پسشون زد و سعی کرد از خودش دورشون کنه...
_اوه بیخیال...تو ماشینم؟..واقعا؟..×سلام کرولی...
سرشو سمت مگس هایی که حالا شکل گرفته بودن برمیگردونه...
_لرد بلزباب...اخه چرا اینجا؟..×کار مهمی باهات دارم...
یه دفعه حجم مگس ها چندین برابر شد و تمام فضای ماشینو پر کردن و چشماشو روی هم فشار داد...
_اوه بیخیالللل...وقتی پلک هاشو باز کرد خودشو توی یکی از بخش های جهنم روی صندلی کنار بلزباب دید...
مگسی که توی دهنش رفته بود رو تف کرد و برگشت سمتش...
_جدی میگم باید دست از اینجوری احضار کردن هات برداری...پوزخندی زد و یکم توی جاش جا به جا شد...
×اتفاقا خودم عاشق این کارم...خب؟..ابرویی بالا انداخت و با تعجب نگاهش کرد...
_خب چی؟..×نمیخوای حرف بزنی؟..
هوفی کشید و به صندلی تکیه داد...
_شما منو احضار کردین...×اوه اره حواسم نبود...
چشماشو توی کاسه چرخوند و تازه متوجه هیاهوی اطرافش شد...
_اینجا چرا اینقدر بهم ریختست؟..با این حرف بلزباب از جاش بلند شد و رو به روی کرولی ایستاد...
×بالاخره از مغزت استفاده کردی...چند تا نیروی جدید گرفتیم..._منظورت از نیروی جدید چیه؟..
×یه چند تا دوک به جهنم اضافه کردیم...
با شنیدن این حرف یکم چشماش گرد شد...
_دوک؟..با دستور لوسیفر یا...قبل از اینکه حرفش رو تموم کنه بلزباب دوباره کنارش نشست و جمله اش رو قطع کرد و لحنش جدی شد...
×لوسیفر نه شیطان بزرگ...بعدشم معلومه که با دستور ایشون...یادت رفته چه بلایی سر آخرین کسی که سرخود کاری کرد آورد؟..با یادآوری اون موقع نگاهش روی نقطه ای ثابت موند...
_اوه اره...شانس آوردیم جهنمو رو سرمون خراب نکرد...×یه پیشنهاد برات دارم...
با شنیدن صدای بلزباب به خودش اومد و نگاهشو سمت اون برگردوند و منتظر ادامه حرفش موند...
×بیا و یکی از دوک ها شو...
یکم چهره اش توی هم رفت...حس میکرد غیر ممکن ترین حرف دنیا رو شنیده...خوب میدونست که بلزباب ازش خوشش نمیاد و اگه فرصتی برای نابودیش گیر بیاره به هیچ عنوان از دستش نمیده و همین این حرف رو برای اون خیلی عجیب میکرد...
YOU ARE READING
Darckness is coming...
Fantasyfanfic good omens/lucifer/loki/khan وضعیت: در حال اپ زمانی که آسمان به سرخی بدل شود... قطرات باران به خون تبدیل شوند... فرشتگان و شیاطین مجبور به همکاری شوند... ولیعهد جهنم به کام مرگ کشیده شود... تاریکی همراه بال هایی که آماده ی نابودی جهان است... ...