chapter 2 تورچلو

39 16 20
                                    

Liam:

از نظر همه این دنیا صدها میلیون وسعت داره، ولی از نظر من تمام دنیا همینجاست
درست توی این جزیره، توی مردمک چشم‌هاش.

تورچلو برای من یادآور خیلی چیزهاست، و همینطور زندگی‌بخش ترینه. این جزیره زین رو به من هدیه کرد؛ پس چطور میتونم تا همیشه ممنونش نباشم؟!

این پسر لعنتی تمام زندگی منه، درک اینهمه عشق از توان خودم‌هم خارجه
ولی میدونم اون لیاقتش رو داره! اون لیاقت دنیارو داره.

Third pov:

لیام برای چندمین دفعه توی اون روز توی فکر فرو رفته بود که بازهم زین اون رو از اقیانوس افکارش بیرون کشید.

+لیوم

-قلب لیام، امور؟

+چیزی شده؟ فکرت درگیر چیه؟

-درگیر تو.

این حرف پسر بزرگتر، لبخند رو مهمون لب‌های زین کرد. دستشو جلو برد و صورت مردشو بین دستاش قاب گرفت:

+لیام، لیام، لیام، لیام! من خیلی عاشقتم لیام!

لیام دستاشو روی دستای زین گذاشت و روشون بوسه کاشت:

-منم مجنونتم تمام زندگی لیام.

و دوباره و دوباره لب‌هاشو به یاقوت‌های زیبای زین رسوند. لب‌هاش برای لیام، مثل مورفین بود برای درد؛ تسکین میداد، همچیز رو.

و مجنون و مجنون زیر نخل‌های اون جزیره، فخر عشقشونو به آسمونِ گرفته فروختن. انگار اون‌هم حسرت این حس بینشونو میخورد!

و کی جز هیچکس از سرنوشت اون جزیره و نخل‌هاش خبر داره؟

"Trucillo تورچلو"Where stories live. Discover now