chapter 11 فرشتهٔ تموم شدهٔ من

21 10 19
                                    

*آهنگ پیشنهادی:
Nakhla by Mehrad Hidden


Third Pov:

بالاخره روزی که لیام با چنگ و دندون میخواست ردش کنه رسید.

لیام با تعجب جلو رفت و دست زین رو گرفت:
-زینِ لیام! چرا ساکت رو بستی دردت به جونم؟ چیکار میکنی؟ زود میای دیگه، مگه نه؟! میخوای منم بیام باهات؟!

+نه نه نه نه. جواب همشون یه نهٔ بزرگه! دارم میرم و از این بابت متاسفم. نیاز دارم برم، من آدم تو نیستم، آدم موندن اینجا پیش تو نیستم. حسی که بهت داشتم فقط دوست داشتن بود، نه عشق!
عشق نبود لیام....

و اشک چشمشو پاک کرد و دست سباستین رو گرفت و باهم برای همیشه خونهٔ امنشونو ترک کردن...

Liam:

متوجه نمیشم چخبره... تو بهت عسلیای بارونیش موندم... بعد چند دقیقه که به خودم اومدم به سرعت دنبالشون راه افتادم، و تا بهشون رسیدم، جزیره رو به مقصد آوارگی زندگی من، تاابد ترک کردن...

من اینجا تک موندم زیر این جفت درخت نخل، ولی اون با معشوقش و من بدون ماه خائنم...

از اونور دریا، حتی به من نگاه هم نمیکنه!
یعنی انقدر براش بی‌ارزش بودم؟

یه لحظه، اون داره گریه میکنه؟ داره برام دست تکون میده؟ ولی،
ولی تو بغل اون عوضی...

ناراحته، ولی نه به خاطر چیزی که باید ازش ناراحت باشه.
ناراحته چون فقط یک عادتش رو شکونده.
ولی اون یک عادت رو نشکوند! اون یک قلب، یک مرد، و یک عشق رو تبدیل به خاکستر کرد.
اون من رو تبدیل به خاکستر کرد.

از دل جزیره تا دل دریا داد زدم:
-دیگه هیچوقت گریه نکن فرشتهٔ تموم شدهٔ من!

و آره، پس اون پسر حق داشت که انقدر نگران اون عید لعنتی باشه،
پس زینِ تموم شدهٔ لیام حق داشت.
فرشتهٔ من تموم شد و حق داشت...



آمادهٔ چپتر آخر هستید؟
ووت و کامنت یادتون نره.

"Trucillo تورچلو"Where stories live. Discover now