*آهنگ پیشنهادی(تو چنل هست):
Amore Mio by Moon'aThird pov:
(چند هفته بعد)
+لیام پین! جرأت نکن بهم بگی قرار نیست بیای!
لیام با عجز به زین نگاه کرد و نالید:
-زینِ من، عزیز دلِ من، پسر قشنگِ من، منو ببین! امشب رو بذار خونه بمونیم، خستم. فردا شب میریم، باشه؟
+حرفشم نزن پینو! جلوی در منتظرتم.
پسر کوچکتر این رو گفت و از دید لیام خارج شد.
خدای من! اصلا خستگی تو دایره لغات این پسر تعریف شده بود؟با هر سختی که بود، بلند شد و شروع کرد به آماده شدن، و متوجه لبخند زین که از پشت پنجره بهش خیره مونده بود، نشد.
Liam:
-جنگ جهانی چندم رو برنامهریزی کردی زین؟
+انقدر غر نزن پیرمرد، الان میرسیم.
بعد از چند دقیقه چرخیدن تو جزیره، زین قایق رو کنار ساحل نگه داشت. کافه مورد علاقهش چند دقیقهای با اینجا فاصله داشت، ولی،
وایسا ببینم، کجا داریم میریم؟-داریم کجا میریم زینی؟ کافه اونطرفه عزیزم!
+میدونم لی، کافه نمیریم. بیا.
دستهای زیباش رو بین دستهام گره زد و درست کنار آب توقف کرد.
برگشت و با اون دوتا خورشید توی چشمهاش به من زل زد. لعنت بهش! این لعنتیا دل سنگ رو هم آب میکنن؛ من که خودم ساکن دیوونهخونهٔ همین چشمهام!
تحمل این حالت برام سخت شده بود. ناخودآگاه صورت پرستیدنیش رو بین دستهام قاب کردم
-زین! زینِ من! زینِ زیبای من! میدونی که تا ابد میتونم تمام زیباییهای دنیا رو فقط توی تو ببینم! تو، توی لعنتی! تو با قلب بیچارهٔ من چیکار کردی که منبع حیاتشی؟ چجوری انقدر عزیز دلمی زین؟ چجوری انقدر برات میمیرم؟
Third pov:
زمزمههای لیام کنار گوش زین، انگار دم مسیحایی بودن، که جون رو به تنِ هر مردهای برمیگردوندن، ولی هیچکس جز زین لایق شنیدنشون نبود؛ یا حداقل، لیام اینطور فکر میکرد. و بوسهای سرشار از عشق سند این حرف بود، تا ابد، مگه نه؟
+برام بخون لی، لطفا!
-الان؟!
+همین الان.
-"ciao amore come stai
سلام ای عشق من، حالت چطوره
oggi più bella che mai
امروز از همیشه زیباتری
ciao amore cosa fai
سلام ای عشق چکار میکنی
dimmi dimmi cosa sei
به من بگو بگو که حالت چطوره
amore amore mio
ای عشق من عزیزم
la luce del mattino
تو روشنایی روز هستی
amore amore mio sei tu
عشق عزیزم عاشقت هستم
in ogni tuo respiro
در هر نفسی که میکشی
amore amore mio
ای عشق من عزیزم
c’è un angolo di cielo blu
گوشه ای از این آسمون آبی قرار داره(نفست مثل آسمونه)
sei tu la più bella
تو زیباترینی
la più bella del mondo
زیباترین در جهانی
sei l’unica stella
تو تنها ستاره ای
di notte di giorno
از شب تا روز
Qui vicino al mare
اینجا نزدیک دریا
il resto non esiste più
کس دیگه ای وجود نداره
io vedo solo te
من فقط تو رو میبینم."به محض تموم شدن آهنگ، زیر آسمون گریون، لیام خم شد و بوسهٔ نرم دیگهای روی لبهای زین کاشت و زین از اون مشتاقتر این بوسه رو ادامه داد.
+لیام من عاشقتم!
-لیام هم مجنونته عزیز من.
+بیا برقصیم لی!
-اینجا؟
+آره! خیلی باحاله! تازه تماشگر هم داریم!
-تماشاگر؟!
زین به درختهای نخل بالای سرش اشاره کرد و در دفاع از حرفش گفت:
+اینها از آدما خیلی بهترن لی! تازه حسود هم نیستن که ناراحتمون کنن و بینمون جدایی بندازن! بارون هم که تکمیل میکنه صحنه رو،بزن بریم!
لیامو سرشو نزدیک گوش پسر برد و لب زد:
-حتی مرگهم نمیتونه من رو از تو جدا کنه امور.
و دستشو به سمت کمر پسر حرکت داد و همونجا نگهش داشت. دست دیگش رو هم به دست پرستیدنی زین سپرد و اونا شروع کردن به رقصیدن توی جزیرهٔ عشقشون زیر بارون، و بارون و نخلها هم از اونها و عشقشون محافظت میکردن.
عشق چیز عجیبیه. بدون دعوت به قلبت میاد، ساکن قلبت میشه، صاحب قلبت میشه! هرچی میخواد رو برای خودش میکنه؛ قلبتو، عقلتو، هوشتو، حواستو، خودتو، تمام وجودتو برای خودش میکنه. برای خودش میکنه و تورو به ساز خودش میرقصونه.
و دیگران بهش میگن عروسک خیمهشب بازی، ولی ما بهش میگیم عاشق، و زین صداش میکنه لیام.-امیدوارم لذت برده باشید، ووت و کامنت هم فراموش نکنید!
VOCÊ ESTÁ LENDO
"Trucillo تورچلو"
Fanficداستان دو پسر عاشق، در جزیرهای که خود صاحب عشق است. و آیا نوشتن سرنوشت، در دستان جزیرهاست، یا آن دو؟ هیچکس نمیداند...! Completed.