+خیلی خوش اومدی، سب؟
سباستین با سر تایید کرد.
+فکر کن خونهٔ خودته، ما اینجا راحتتر از این حرفاییم،
فقط کارت شناساییت باید پیش نگهبانای بیرون در بمونه.زین کارت رو گرفت و سب خیلی اروم دستشو نوازش کرد و زین هم رو حساب لمس غیر عمد اون مرد گذاشتش. حسابهای زین خیلی هم بیحساب نبودن، مگه نه؟
-1 Hour Later-
زین اروم جلو اومد و دستشو روی شونهٔ سب گذاشت که داشت تلویزیون تماشا میکرد.
+ما میریم بخوابیم پسر! تو هرکاری میخوای میتونی بکنی!
:نه منم میخوابم، اتاقمو نشونم میدی؟
+البته!
به دنبال زین، اون هم رفت تا به اتاق طبقهٔ بالا رسیدن. زین اول داخل شد و بعد هم سباستین.
+این اتاق توعه رفیق، امیدوارم از اقامتت در اینجا لذت ببری.
و خواست بیرون بره که سب در رو بست و آروم سمتش رفت.
زین عقب عقب رفت و خواست جیغ بزنه، کمک بخواد، خدای من نمیدونم، فقط نجات یافتن رو میخواست، که سب جلوی دهنشو گرفت و صداشو قطع کرد، بعد تو یه حرکت به سمت لباش حمله کرد.اولش زین شوکه شد، ولی با فشاری که سب به بدنش آورد، اون خورشید سوزان آتیشش شل شد و لباشو به لبهای نرم اون دوخت و همراهیش کرد.
بعد از چند لحظه، یکدفعه به خودش اومد و خیلی سریع از اون جدا شد و از اتاق بیرون رفت.
قرار نبود چیزی به لیام بگه، چون میدونست مهمون گستاخشون دیگه برای رفتن و بودن هم زنده نمیمونه.
خب خب خب،
اینم یکی از پارتهای مورد علاقم!
اکثر سوالاتون چپتر بعدی جواب داده میشه،
و امیدوارم لذت برده باشید.
ووت و کامنت؟
![](https://img.wattpad.com/cover/355598728-288-k161201.jpg)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
"Trucillo تورچلو"
Фанфикداستان دو پسر عاشق، در جزیرهای که خود صاحب عشق است. و آیا نوشتن سرنوشت، در دستان جزیرهاست، یا آن دو؟ هیچکس نمیداند...! Completed.