پارت ۱۸

638 83 14
                                    

جیمین پشت در دفتر مدیریت ایستاده بود و با استرس داشت گوشه ناخونش رو میجوید‌. با نگاه خیره ی یکی از دانش آموز ها انگشتش رو از بین دندون هاش بیرون کشید و نفس عمیقی کشید. باید آروم میبود. شاید اتفاق ترسناکی نیفتاده بود و اون زیادی بزرگش میکرد. اما دیدن اون شخص، کمی بهش استرس میداد. صبح که وارد کلاس شده بود و داشت به بچه ها درس میداد، مدیر مدرسه اومد و گفت پدر مین یونگی شخصا به مدرسه اومده و تمایل داره به صورت خصوصی باهاش صحبت کنه و حالا جیمین، پشت در اتاق مدیریت بود و سعی داشت خودش رو آروم کنه.

احساس میکرد قراره با نامه ی اخراجش رو به رو بشه و سرنوشتش مثل معلم های قبلی مدرسه باشه. اما اون به پول لعنتی این مدرسه نیاز داشت. اگه آقای مین، عذرش رو میخواست باید با مخارج بیمارستان خواهرش چیکار میکرد؟‌

مطمئن بود مین یونگی، اون بچه ی شرور براش نقشه کشیده. شاید ازش بدگویی کرده بود و مثل معلم های قبلی عذرش رو خواسته بود. به هر حال اون بچه شیطون لعنتی ازش دل خوشی نداشت.

جیمین خودش رو لعنت میکرد که به پر و پای مین یونگی پیچیده. شاید بهتر بود با مهربونی و حتی خودشیرینی باهاش رفتار میکرد. شاید اینجوری مشکلات کمتری با مین یونگی به وجود میومد و الان توی آستانه ی اخراج شدن نبود.

سعی کرد به خودش مسلط بشه و با نفس عمیقی، تقه ای به در زد و داخل رفت. آقای مین جلوی پاش بلند شد و باعث شد شاخی از تعجب روی سر جیمین سبز بشه. چنان صمیمی و پر قدردانی باهاش احوال پرسی کرد که جیمین شگفت زده شد. شاید میخواست بعد اخراجش از این مدرسه خاطره بدی به دلش نمونه یا شایدم میخواست با چرب زبونی دست به سرش کنه و عذرش رو بخواد.

سعی کرد افکارش رو کنترل کنه و لبخند بزنه. آقای مین به صندلی رو به روش اشاره کرد:

_ بشینین آقای پارک. از دیدار مجددتون خیلی خوشحالم.

جیمین معذب لبخند زد و روی صندلی نشست و فقط با صدای آرومی تشکر کرد. آقای مین به ساعتش نگاه کرد و بدون مقدمه سازی، حرفش رو شروع کرد:

_ آقای پارک عذرخواهی میکنم که توی تایم درسی ازتون خواستم بیاید اینجا. مسئله مهمی هست که باید زودتر راجبش باهاتون صحبت کنم. مسئله ای که یونگی رو داره خیلی آزار میده. سلامت روان یونگی و پیشرفتش برای من مهم ترین مسئله است. برای همینم لازم دیدم حتما باهاتون ملاقات داشته باشم.

جیمین با نگرانی توی جاش جا به جا شد. سلامت روانی مین یونگی؟ اون پسر پر رو مگه سلامت روان هم داشت؟ اگه الان کنارش بود احتمالا تمایل زیادی داشت سرشو بکنه و بزاره روی میز. با حرف های آقای مین دیگه تقریبا مطمئن شد قراره اخراج بشه. اما باز هم نباید ناامید میشد. باید تلاشش رو میکرد تا پدر مین یونگی رو متقاعد کنه.

WHITE SINWhere stories live. Discover now