پارت ۲۴

597 88 34
                                    

احساس عجیبی داشت. مثل یه جور ناامنی. دکتر کیم میخواست برش گردونه خونش. توی اتاق عزیزش پیش دوستاش و مامانش ولی جونگکوک بازم حس خوبی نداشت‌‌‌‌. دلهره عجیبی به دلش اومد و در حالی که لبش رو میگزید بدون فکر دهن باز کرد.

_ من میخوام پیشت بمونم تهیونگ

چشم های دکتر کیم تقریبا گشاد شد. میدونست جونگکوک دل خوشی ازش نداره و این سفرم با برنامه و زور خودش و هیسان اومده و هر روز به هر دلیل چرتی بهانه میگیره و حالا با خطری که از بیخ گوشش گذشته بود داشت میگفت نمیخواد بره؟؟

تهیونگ توی صورت رنگ پریده و کوچولوی جونگکوک نگاه کرد. مثل بره های مظلوم بهش زل زده بود و اگه تهیونگ گذشته درخشانش رو از نزدیک ندیده بود باورش میشد معصوم ترین پسر دنیا جلوشه. لبخند کمرنگی زد و موهای نرم و سیاه جونگکوک رو نوازش کرد

_ از سئول ماشین خبر کردم جونگکوک. بهتره برگردی‌‌. یه پزشک هم همراهشونه تا مراقبت باشه. منم چند روز دیگه برمیگردم سئول‌‌. اینجا دیگه کار زیادی نمونده عزیزم. مقصر این اتفاق من بودم. اگه حواسم بیشتر بهت میبود الان با این چشم های گود افتاده اینجا نخوابیده بودی.

جونگکوک اخمی کرد و تو رختخوابش نیم خیز شد و نشست.

_ من نمیرم سئول. اینجا بیشتر خوش میگذره

تهیونگ تقریبا شاخ دراورد چون مطمئن بود بیخود ترین و کسل کننده ترین تایم زندگی پسر ۱۷ ساله همین مدت بوده و البته که با غر غر های هرروزه ی جونگکوک بیشتر به این اطمینان میرسید.

_ واقعا اینجا بهت خوش میگذره عزیزم؟؟ پس چرا صبح تا شب توی درمانگاه کنار من میشینی و غرغر میکنی که از دوست عزیزت جدات کردم و آوردمت توی بیابون و خاک و خل تا مرضای جدیدو ببینی؟

حرفای جونگکوک رو تکرار کرد و کوکی فقط لب هاش آویزون شد و نمیدونست تاثیر نیش عقربه یا مهربونی های تهیونگ که لوسش کرده بود و باعث شد صورتش قرمز بشه و بغض کنه و کاملا مطمئن بود چشم هاشم داغ شد و خیسی اشک توش جمع شد.

_ من میخوام پیشت بمونم دکتر کیم.

صداش طوری لرزید که قلب تهیونگ هم باهاش لرزید و کوکی رو با همون بدن سست و بی حالش کمی سمت خودش کشید و بغلش کرد.

سر کوکی حالا روی سینه تهیونگ بود و هنوز تاثیرات اون سم کوفتی و گرفتگی عضلاتش رو حس میکرد. تن کرخت شدش توی بغل ناپدریش شل شد و چشم هاش بی اختیار بسته شد. توی سرش خاموش بود و فقط عطر خنک دکتر کیم بینیش رو نوازش میکرد و چقدر دلش میخواست دکتر کیم اونو محکم تر بغل کنه؟؟؟

انگار که مست بود یا خوابش میومد. نمیخواست به دشمنی های قبلی فکر کنه. نمیدونست دکتر کیم رو چطور میبینه اما دیگه مطمئن بود نمیتونه ازش متنفر باشه.

WHITE SINWhere stories live. Discover now