Part:23 last part

380 48 2
                                    

سلاام متاسفانه یا خوشبختانه این پارت آخره چون دیگه ایده ای برای ادامه ندارم مرسی که تا اینجام حمایت کردید♡⁩

و اینکه بچه ها وقتی از خونه اسم میبرم منظورم یه خونه بزرگتر از کلبه اس ولی به سبک قدیمی
______________

درحالی که به درخت تکیه داده بود ، میونگ هم روی پاهاش نشسته بود و بهش تکیه داده بود ، هردو از هوای خنک اونجا لذت میبردن

جیمین چشماش رو بسته بود و به صدای گرگی جفتاش با دخترش گوش میداد

از اون طرف دختر الفاش "سویونگ" در حال بازی کردن با اپاهاش با فرم گرگشون توی زمین خاکی بود

در واقع هنوز برای تبدیل شدن به فرم گرگشون یک ماه مونده بود اما مثل اینکه دختر آلفا زودتر تبدیل شده بود

در واقع هنوز برای تبدیل شدن به فرم گرگشون یک ماه مونده بود اما مثل اینکه دختر آلفا زودتر تبدیل شده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(فرم گرگی سویونگ)

بعد از گذشت حدودا ده دقیقه بالاخره دست از بازی کردن برداشتن و به حالت انسانی برگشتن

یونگی پاهای سویونگ رو که روی گردنش نشسته بود رو محکم گرفت تا از افتادنش از پشت سر جلوگیری کنه و همراه با هوسوک به سمت جیمین و پسرشون رفتن

هوسوک روی زیرانداز کنار امگا و پسرش که روی پای جیمین تکیه داد بود ، نشست و انگشت اشارشو توی گونه جفتش فرو برد

هوسوک: گیلاس یخی، خوابیدی؟

جیمین با چشمای بسته حالت صورتشو کنترل کرد و هیچی نگفت

هوسوک که میدونست امگا بیداره نیشخندی زد و دستشو به سمت سبد خوراکی برد و دسر خوشمزه ای که میدوسنت جفتش عاشقشه رو از توی سبد بیرون آورد

شونشو بالا انداخت و گفت: حیف شد میخواستم بدم تو بخوریش ولی حالا اگه خوابیدی...

بین حرفش دسر از توی دستش کشیده شد

سویونگ با اخم ظرف دسر رو توی دستش نگه داشت و رو به هوسوک کرد و گفت : اپای بد! ماما رو اژیت نکن!

یونگی: اذیت دخترم اذیت

سویونگ اخمش کمتر شد و به پاپاش نگاه کرد
سویونگ: اژیت؟
یونگی: اذیت
سویونگ: ژ؟
یونگی: ذ

Prince of Hearts Where stories live. Discover now