پسرک مو آبیِ قانون شکن، مشهور به شب گردیهاش بود.
گویا که روزها برای اون مو آبی اغواگر بیمعنی باشه، به جای اون شبها معجون گوارایی از شهوت، زندگی و آزادی برای لحظات ناخواستهاش بود.
لحظاتی که اون نمیخواست؛ اما تاب و تب بدنش از اون درخواست میکرد.
جونگکوک فرزند ارشد پروفسور جئون و همسر ناز پروردهاش سویا جئون، به ظاهر پسری آراسته بود که خط لباسهاش به جای دستها، چشمهارو از زیبایی میبرید.
به ظاهر تبسم روی لبهاش رایحهی پاکی میداد، به ظاهر افکارش در کودکی میون آبهای انجیل تطهیر داده شده بود، اونپسر به ظاهر معروف بود و به باطنش غریبهترین بود.
کسی نمیدونست زمانی که ماه پا به فرش آسمون میگذاشت و اون رو گلگون به سفیدی میکرد، تیرگی شهوت، آلودگی و خودخواهی افق آسمون افکار جونگکوک رو تیرهترین میکرد.
اون به باطن سیری ناپذیرش مشهور بود و به اغواگری برای مردهایی که شب رو به جای خانهای پر مهر، کلابها و اماکن شلوغ را انتخاب میکردن.
جونگکوک شیفته رقص اندامش برای اونها بود.
اونمو آبی اولین نداشت، وقتی خودش اولینِ کسی بود.اون پاکی نداشت وقتی خودش پاککنی برای پاکی بود و قلبی نداشت وقتی قلب دیگران رو تصاحب میکرد.
اون تلهای از جنس مخمل خوابدار بود که خوابش مردهارو در چنگال شهوت میانداخت.
اونهارو با تیغهی لبخندهای زهر آگینش زخمی و در نهایت لاشهی تهی از شهوتشون رو در تپهی سبزِ خواستن رها میکرد.
اما هیچوقت سرشت سیری پذیری در وجودش نبود.بیدلیل طبع رابطهای پرشور رو داشت و هیچ زمانی به لذتی دست نیافتنی، دست پیدا نمیکرد.
عادتش بود مانند هرشبی که ماه فروزان میشد، اون هم ماهتاب زیباییاش رو نمایان بکنه و در چشمهای بقیه بدرخشه.ولی بر خلاف ماه گرفتگی امشب و حضور نه چندان مهم پدرش در طبقه پایینِ اتاق شیروانی مورد علاقهاش، کتی سفید رنگ با تنها سرمهای به اطراف چشمهاش رو انتخاب کرده بود.
نگاهی به خودش در آینهی مرمری انداخت و چشمی چرخوند؛ اما چیزی پیدا نکرد.
جونگکوکی که به جای شهوت، شور لبخند رو داشته باشه پیدا نکرد.
دستی برای نجات سینهی خالی از قلبش پیدا نکرد.
شاید به همیندلیل، رگهاش مملو از هورمونهای شهوت بودن.
دستهاش رو به آرومی در جیب جلوی کت خوش پوشش برد و با قدمهای ریتم دار پلههای طبقات رو پایین رفت.
به طبقه پایین رسید و نگاهش رو که به روی کفشهاش بود بالا برد، به همونجایی که خانوادهاش نشسته بودن.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝐀𝐝𝐝𝐢𝐜𝐭𝐞𝐝 𝐓𝐨 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐛𝐨𝐝𝐲||ⱽᵏ
Hayran Kurgu||معتاد به بدنت|| جونگکوک مو آبی، پسری در لباسِ قدیسه با درونی پر از شهوت بود. پسری که طنازی و نازِ حرکاتش، چشمهارو محسور خودش میکرد، رازی داشت. رازی که توسط کیم تهیونگ پس زده شد؛ اما جونگکوک کسی نبود که مرد رو رها بکنه، حتی به قیمتِ از بین رفتن آ...