معرفی شخصیت جدید این پارت
فرمانده کیم جونگ یانگ:۴۶ ساله...پدر خونده رامونا...فرمانده و رئیس اصلی سازمان اینترپل
نیشخندی از صحنه های جالب روبروش زد...صاف ایستاد و دست به جیب با حالت سرگرم کننده ای چشماش و ریز کرد...به عنوان یه تیم زیاد از حد بی تفاهم بودن...هر چند که از نظر هوسوک اونها بیش از حد کور بودن...شایدم نمیخواستن که ببینن...خیله خوب چیز جدیدی برای سرگرمی پیدا کرده بود...بی معطلی دست روی شونه یکی از افراد پایگاه جلوی مانیتور گذاشت:
_میکروفون راهروی شرقی رو روشن کن...
پسر جوان چشم قربانی گفت و به دستور فرمانده عمل کرد...خودش رو جلو کشید و لباش رو مقابل میکروفون مشکی رنگ کوچیک نگه داشت و با حالت سرگرم شده ای گفت:
_خیله خوب تیم E تا نیم ساعت دیگه توی باشگاه پایگاه باشین...همگی به غیر از مین یونگی
هر هفت نفر کنجکاوانه دست از کاری که اون لحظه انجام میدادن کشیدن...البته که یونگی جز استراحت کاری انجام نمیداد...هوسوک میکروفون و خاموش کرد و از اتاق کنترل بیرون اومد و یه راست به سمته باشگاه رفت...دستور داد قبل از اومدن تیم همه جارو آماده کنن...به سمته کمد مخصوصش رفت و لباس هاش و با یه رکابی و شلوار ورزشی عوض کرد...صادقانه کمی هیجان زده بود بخاطر زمان بندی ها هنوز فرصت نکرده بود اونهارو محک بزنه...بعضی وقتا گفته ها آدمارو تشنه میکنه...میخواست بدونه این گفته ها تا چه حد به مرز اغراق رسیدن...
...
همزمان با خارج شدن گروشا بقیه هم از اتاقاشون بیرون اومدن...آریا به وضوح نگاه از پسر روبروش دزدید و جلوتر از بقیه به راه افتاد...تهیونگ کلافه چشم توی کاسه گردوند و غرزنان نالید:
_باز چی از جونمون میخواد...
جیمین راضی از اذیت کردن دختری که جلوتر از همه به راه افتاده بود نیشخندی زد و نگاهی به صورت پوکر تهیونگ انداخت و گفت:
_چه پلیس بیصبری
تهیونگ لباش و بهم فشرد و بی اهمیت به تیکه پسر روبروش گفت:
YOU ARE READING
𝐄𝐍𝐍𝐔𝐈-[استریت]
Fanfiction_هیچ حیوونی ترسناک تر از مترسک نیست +چ...چی؟ _میدونی چرا؟ +نه...چرا؟! _چون شبیه یه آدمیزاد ساختنش...نه یه حیوون...حتی آدمام قبول دارن که کسی ترسناک تر از خودشون وجود نداره نویسنده:آیسو نام فیکشن:آنوی - ennui معنی:احساس خستگی ناشی از سیری و خسته بودن...