2

1.2K 232 298
                                    

ووت فراموش نشه☆

حداقل نصفتون بدین دلم خوش باشه😑😂

༺༻

جیمین نگاه خندونی به جونگکوکی که محو اون پسر شده بود انداخت و گفت: خب حالا...نمیری پاشو ببریمش تو

جونگکوک چشم غره ای بهش رفت
_چجوری عقل کل؟

+همون راهکار همیشگی!

جونگکوک با شک نگاهش و بین اون دو نفر چرخوند مطمئن نبود ایده خوبی باشه ولی راه دیگه ایم نبود

سره جاش چرخید و گفت: بذارش رو کولم!

جیمین پسر و بلند کرد و روی دوش جونگکوک گذاشت وقتی از تکون نخوردنش مطمئن شد گفت: بلند شو

نزدیک نگهبانی جونگکوک پشت درخت پنهان شد و جیمین جلو رفت خم شد و از زیر پنجره نگهبان رد شد با اشاره کوک حالت مسخ شده ای به خودش گرفت و از مقابل نگهبان رد شد...مرد نگهبان که از این عادت جیمین خبر داشت فوری از جاش بلند شد و سمتش رفت
_هی جیمین...پارک جیمین با توام

اما جیمین طوری که انگار صداش و نشنیده در حالی که سعی میکرد مشکوک نباشه قدماش و بلندتر و سریعتر بر میداشت که تا حد ممکن از ورودی دور شه...مرد خودش و بهش رسوند و با گرفتن بازوش تکونش داد

_جیمین بیدار شو باز داری تو خواب راه میری پسر پاشو ببینم

جیمین که چشماش باز بود و از گوشه چشم رفتن جونگکوک و دید، تکونی خورد و مثلا بیدار شد نگاه گیجش و به نگهبان داد، با دست تپل و کوچیکش چشمش و مالید و با صدایی که سعی در خواب الود نشون دادنش داشت پرسید: چیشده اجوشی؟

_داشتی تو خواب راه میرفتی معلوم نیست اگه جلوتو نمیگرفتم تا کجا میرفتی

جیمین تعظیمی کرد و گفت: ممنونم انگاری بازم هم اتاقیام فراموش کردن درو قفل کنند

مرد دستی روی شونش کوبید و گفت: حتما یه دکتر برو پسرم این وضعیت خطرناکه برات

با شرمندگی دستی پشت گردنش کشید و گفت: چشم اجوشی

جونگکوک تو اسانسور منتظر جیمین بود که با شنیدن صدای جیمین و نگهبان هول کرد...فرصت فکر کردن نداشت بلافاصله دستاش و از زیر باسن پسر رو دوشش بیرون کشید و باعث شد اون بیچاره محکم روی کف اسانسور فرود بیاد از صدای بلندش چشماش و بست و فحشی نثار جیمین و ایده های مزخرفش کرد
چرخید به اون پسر بدبخت که حتی با اون ضربه هم تکونی نخورده بود نگاه کرد و زیر لب گفت: متاسفم واقعا متاسفم

با باز شدن در اسانسور مقابل پسر ایستاد و سعی کرد جلوی دید نگهبان و تا حد ممکن بگیره به محض دیدن جیمین دستش و کشید و رو به نگهبان لبخندی زد و تشکر کرد اجازه نصیحت های تکراری و به مرد نداد و دکمه اسانسور زد... وقتی از بسته بودن در مطمئن شد فوری سمت پسر خم شد تا حالش و برسی کنه فکر میکرد که رخمش مجدد خونریزی کرده باشه اما با کنار زدن پیراهنش و ندیدن هیچ زخمی اخمی از روی گیجی کرد
_یعنی چی؟

white butterflyWhere stories live. Discover now