3

1K 198 265
                                    

اینبار نه فقط نگاه یونجون بلکه نگاه ناباور همه بین تهیونگ و جونگکوک میچرخید، تهیونگ اما نگاه بهت زده و پر از اشکش و به جونگکوکه متعجب داد، جونگکوک وقتی دست های باز شده تهیونگ به منظور بغل کردنش و دید عقب رفت و اروم گفت: من اون نیستم.. باور کن!

تهیونگ درتلاش برای پس زدن اشکاش دستاش و پایین اورد و با صدایی پر بغض گفت: میدونم..اما.. تو خیلی شبیهشی میشه.. میشه فقط برای چند لحظه بغلت کنم؟

جونگکوک مردد نگاهش کرد که جیمین گفت: بذار بغلت کنه هیونگ مگه چی میشه؟

لحن اروم و هیونگی که از بین لبای جیمین خارج شد باعث شد جونگکوک متعجب سرش و بلند کنه و بهش نگاه کنه.. بلافاصله با چهره ی ناراحت و گیج هم اتاقی هاش مواجه شد.. خوده جونگکوک هم عجیب تحت تاثیر سرنوشت تلخ اون دونفر بود اینکه اون محافظ شبیه خودش بوده میشه گفت حتی کمی بیشتر از بقیه ناراحتش کرده بود اما ایا بغل کردن اون پسر تو اون لحظه کار درستی بود؟

اشکی که از چشمای اون پسر فرود اومد مقاومتش و از بین برد ناخوداگاه به سمتش قدم برداشت و جای نامجون و گرفت پایین تخت روی دو زانوهاش نشست و اجازه داد اون پسر ادامه اشک و دردش و روی شونش خالی کنه...تهیونگ که تا اون لحظه بی صدا اشک میریخت با دیدن اغوش بازش محکم بغلش کرد و اجازه داد صدای هق هق هاش سکوت اتاق و بشکنه!

جونگکوک اروم و نوازش وار دستش و پشت کمرش میکشید شاید کمی اروم شه..وقتی بالاخره گریه هاش تموم شد و از بغل جونگکوک بیرون اومد جیمین بی طاقت کنارش نشست و در حالی که یه دستش و دور شونش حلقه میکرد با استین هودیش اروم اشکای تهیونگ و پاک کرد

یونجون اینبار پرسید: اون خیلی شبیه جونگکوک هیونگ بود؟

تهیونگ بازم خیره شد به جونگکوک اما اینبار این نگاه متقابل بود برای لحظه ای بهم زل زدن.. تهیونگ ناخوداگاه لبخندی زد و دستاش و قاب صورت جونگکوک کرد درحالی که با انگشت شصت گونش و نوازش میکرد گفت: چشمای این پسر گرم و معصومه اما چشمای جونگکوک من همیشه سرد و بی رحم بود.. مثل خودش!

شصتش و به سمت لبای جونگکوک برد و ادامه داد: زیر لبشم خال نداشت

این درحالی بود که هیچکدوم از هم اتاقی هاش توجه چندانی به اون خال نداشتن حتی شاید از وجودش بی خبر هم بودن!

تهیونگ نگاهش و از لب هاش گرفت و گفت: موهاش بلند بودن اما همین رنگ.. حتی چال و زخم روی گونشم مثل جونگکوکمه

جونگکوک با اینکه میدونست اون میم مالکیت متعلق به کس دیگس اما بازم احساس عجیبی داشت تا حالا اینجوری دوست داشته شدن و حس نکرده بود و شاید بشه گفت برای اولین بار به اون پسر شبیه خودش حسادت کرد؟!

جیمین که تا اون لحظه سکوت کرده بود کمی مردد بود برای پرسیدن سوالش اما بالاخره به زبون اورد: تهیونگ میتونم یه سوال ازت بپرسم؟

white butterflyWhere stories live. Discover now