09

569 100 34
                                    

《من، تو را می‌نوشتم
هنگامی که همه فکر می‌کردند شعر می‌نویسم.》

آخرین کلمات دفترچه خاطرات مشکی اش با اشکش مزین شد، قطره اشک روی جوهر کلمات و کاغذ پوستی چکید و کمی غلتید سپس در بافت کاغذ نفوذ کرد و جوهر را پخش کرد.

چشم هایش را محکم روی هم بست، کاش می توانست با این کار چشم هایش را روی تمام زندگی اش ببندد.

فریادی از سر درد کشید و با خشم دفترچه را به دیوار مقابل اتاق پرتاب کرد، نسیم خنک صبحگاه موهای روشنش را پیچ و تاب می داد.

دفترچه پس از برخورد به دیوار اتاق سابق سیریوس بلک روی زمین افتاد و در صفحه ای از خاطرات بی شمار باز ماند.

پسر دست لرزانش را به دور چوبدستی اش مشت کرد و اشک در چشم های خاکستری اش جوشید، گویی باران از ابر های خاکستری چشم او می بارید نه از آسمان بیرون پنجره!

عطر خاک باران خورده و پاییز دلنشین لندن اتاق را پر کرده بود، درست مثل اینکه او در این اتاق حضور داشت...

قلبش دیواره وار به سینه اش می کوبید و زانوهایش هر لحظه سست تر می شد، نوک چوبدستی را به سمت دفتر گرفت و خاطرات را متهم کرد.

اما در اعماق قلب سخت و سنگی اش می دانست... حقیقت روی قلبش سنگینی می کرد و او را به قعر جهنم محکوم می کرد.

زیر لب زمزمه کرد:
دراکو: ایسندیا.
نور درخشید و دفترچه در آتش شعله ور شد، ورقه های کاهی اش خم می شد و پیش چشم دراکو می سوخت و به خاکستر تبدیل می شد.

شعله های آتش در چشم های تیره اش سایه ای ترسناک می انداخت، آتش واقعی در پس چشم های او بود.
بوی دود اتاق را پر کرده بود، سمفونی آرامش بخشی از باران و آتش!

به نقطه نامعلومی از اتاق خیره شد و سپس با قدم های بلند از اتاق خارج شد، باید به دیدن پدرش می رفت.
*
*
*
از وقتی که دراکو و تئودور، هری را نواده اسلایترین جلوه داده بودند چند روزی می گذشت، هری تلاش می کرد در مکان های شلوغ قلعه ظاهر نشود تا مورد توجه و اتهام قرار نگیرد.

هری هر چه بود و نبود، می دانست که قاتل نیست اما شکش درباره ی دراکو هرروز بیشتر به یقین تبدیل می شد.
چرا که دراکو امسال برای تعطیلات کریسمس قصد ماندن در قلعه را داشت و پچ پچ های متعددش با تئودور نیز مشکوک بود.

در روز دوشنبه برف سنگینی بارید و باعث شد کلاس گیاه شناسی را به روز دیگری موکول کنند.
هری پس از جارو سواری در زمین کوییدیچ به تنهایی از میان برف ها گذشت.

هنوز با اخراجش از گروه کنار نیامده بود پس هر از گاهی به تنهایی تمرین می کرد تا شاید سال آینده بتواند دوباره به عنوان جستجوگر تیم اسلایترین پذیرفته شود.

Descendant of Slytherin [drarry]Where stories live. Discover now