تئودور خنده ای عصبی سر داد و سپس با چشم هایی به سرخی خون به دراکو خیره شد. صدایش از ته گلویش در می امد.
تئو: تو نمیفهمی داری چی میگی! حتما یه دلیلی داشته که دامبلدور گفته هری چفت شدگی رو یاد بگیره.دراکو دهان باز کرد اما تئودور ادامه داد:
تئو: بخاطر چیزی که حتی مشخص نیست واقعی باشه نمیتونی جون چندین نفرو به خطر بندازی!
صدایش رفته رفته بالا گرفت.
دراکو می دانست که او درست می گوید اما اگر واقعا سیریوس در خطر بود چه؟ او اخرین عضو خانواده هری بود.بلیز با وجود دوستی اش با هری گفت:
بلیز: اگر تمام چیزایی که هری دیده واقعیت داشته باشه پس اعضای محفل یه کاری میکنه و خودمون هم میدونیم که اونا خیلی بهتر از ما میتونن اینکارو انجام بدن.کراب و گویل با تئودور موافق بودند پس چیزی نگفتند. پانسی با ملایمت بازوی هری را نوازش کرد و یک محلول ارامش بخش به خوردش داد. تئودور در سکوت مرگبار برج نجوم سیگاری اتش زد.
هری با صدای ضعیفی گفت:
هری: من تنهایی میرم به سازمان اسرار تا سیریوسو نجات بدم.
پانسی: ولی هری اگر ولدمورت وارد اونجا شده باشه چطور کسی نفهمیده؟هری کنترلش را از دست داد و غرید:
هری: من چمیدونم؟؟؟ فعلا این مهمه که چطور باید برم...
دراکو دستی به موهای اشفته اش کشید و گفت:
دراکو: میتونیم حواس امبریجو پرت کنیم و از شومینه اتاقش با عمو سیریوس ارتباط بگیریم... فقط باید چند نفر مراقب در دفترش باشن... و اگر لو رفتیم اتفاقی نمیوفته چون خودمون عضو جوخه ایم و من و تئودور هم سرپرست اسلایترینیم.کراب: من و گویل اینکارو میکنیم.
دراکو سرش را برای تشکر تکان داد.
تئودور سیگارش را خاموش کرد و بی میل گفت:
تئو: من با فرد و جرج صحبت میکنم... برای حواس پرتی نیازشون داریم.دراکو لبخند زیبایی زد و زیر لب از او تشکر کرد. وجود تئودور پر شد از شادی، پله هارا دوتا یکی طی کرد تا برادران دوقلوی ویزلی را پیدا کند.
هری با خستگی گفت:
هری: ازتون ممنونم بچه ها.هری و بلیز با شنل نامرئی وارد دفتر امبریج شدند. هری پس از ارتباط با خانه سیریوس وارد شومینه شد. تنها کسی که انجا بود جن خانگی یعنی کریچر بود. او گفت که هیچکس خانه نیست و سیریوس را ندیده است.
ناگهان کسی موهای هری را گرفت و سرش را از شومینه بیرون کشید. حجم زیادی از خاکستر باعث شد به سرفه بیوفتد.
امبریج چوبدستی بلیز را گرفته بود و جوخه بازجویی را صدا کرده بود.البته جوخه بازجویی شامل تئودور، دراکو و پانسی بود. هری با امیدواری به دراکو نگاه کرد. انها به شدت در نقش خود فرو رفته بودند.
امبریج گردن هری را گرفت و غرید:
امبریج: با کی صحبت میکردی پاتر؟ دامبلدور؟ یا اون هاگرید دو رگه؟!
YOU ARE READING
Descendant of Slytherin [drarry]
Fanfiction-چه اتفاقی میوفتاد اگر کلاه گروه بندی، هری رو در گروه اسلایترین قرار می داد؟ * هری: تو و همه کسایی که دوستشون داری رو نابود میکنم! دراکو: شامل خودت هم میشه. هری: میدونم.